مرگ بر آمریکا آری یا خیر؟
شعار مرگ بر آمریکا که از اوایل انقلاب اسلامی به ادبیات سیاسی ایران عزیز افزوده شد و با گذشت نزدیک به 35 سال بلندی این صدا کاخ های ظلم و استبداد را به لرزه میاندازد و جانی تازه به تمامی آزاده خواهان گیتی می بخشد، به یک نماد آزادگی و استقلال تبدیل شده است. با این وجود، این روزها عده ای از عزیزانی که خود شالوده و اساس ایستادگی در برابر استکبار را پایه گذاری کردند، دم از حذف این شعار می زنند و به بیان دوستی و اعتماد به دشمن دیرین می پردازند. نا گفته نماند که عزیران دیروز و یادگاران حماسه و غیرت امروز ایران سربلند با اشاره به فشارهای وارده بر جامعه، تحریم ها، مشکلات اقتصادی و عدم توان مقابله با وضع کنونی چنین خواستگاه هایی را بیان می کنند و نه اینکه خدای ناکرده از روی دیدگاه های شخصی و نفسانی عنوان کنند. به گفته آن ها مردم غیور و فداکار و مقاوم ایران چشم امید به بهبود اوضاع معیشتی از سوی مسئولان دوخته اند و باید به دنبال راهکار بود.
با اختلاف سلیقه ای که در منظر مسئولان برای حذف شعار مرگ بر آمریکا وجود دراد، مردم نیز با سوالاتی مواجه شده اند و اینکه چرا به جای خودباوری، حمایت از تولید و توجه به اقتصاد مقاومتی و غیره کلید قفل مشکلات را در اتکا به غیر می دانیم؟ و یا اینکه دوستی می گفت چرا در زمانی که مذاکرات در حال پیگیری هست برخی می گویند هم زمان باید مذاکره و شعار مرگ بر آمریکا را تکرار و ترویج کرد؟ متأسفانه مواضع غیر دیپلماتیک برخی منجر به برداشت غلط برخی از مردم می شود و بهانه برای فتنه و دامن زدن به تبلیغات رسانه ای دشمنان قسم خورده اسلام را مهیا می کند. عزیران دیروز و یادگاران حماسه های امروز چرا چشم خود را بر حقایق می بندیم؟ چرا فریبکاری دشمن را کتمان می کنیم و سلاح خود را در برابر دشمن تا دندان مسلح زمین می گذاریم و بهتر بگویم چرا به جای مذاکره مقتدرانه شعار تسلیم را سر می دهیم؟
من یک حقوق دان هستم، حقوق دانی که خود را رزمنده و سرباز انقلاب می داند و بر دست تمامی برقرار کنندگان نظم و آرامش در کشور و مرزبانان دلیر ایران زمین بوسه می زند. حقوق دانی که قدر زحمات تمامی سرهنگ ها و سربازها را می داند و به تمامی پادگان های کشور افتخار می کند. باید توجه داشت که در حقوق بین الملل کلاسیک که ضمانت اجرای قوی و جدی ندارد، مقابله به مثل یکی از اقداماتی است که در واکنش به کشور متجاوز و یا ضایع کننده حق صورت می گیرد. حال سوال از ذخایر انقلاب و تکیه گاه های نسل امروز این است که چرا باید در برابر دشمنی که حین مذاکره دم از روی میز بودن تمامی گزینه ها می زند و در کنار پیشبرد مذاکره تهدید به حمله نظامی می کند سر تعظیم فرود آورد و ابراز عجز کرد؟ وقتی دشمنی گستاخی به خرج می دهد و چنین ادبیاتی دارد نباید مقابله به مثل کرد؟ و در پاسخ بیان کرد: ما نیز هم مذاکره را پیش خواهیم برد و هم شعار مرگ بر آمریکا را که طرف مقابل بداند با چه کسی مواجه است. نمی توان در برابر کشوری که مواضع فریبکارانه و دوگانه اتخاذ می کند با صداقت و حسن نیت یکطرفه برخورد کرد و شعار مرگ بر آمریکا، علی رغم تمامی جنایات و خیانت هایی که آمریکا علیه مردم و کشور ما مرتکب شده است، پاسخ دیپلماتیکی محسوب می شود.
فلسفه چنین مواضعی نه از روی کینه عمیق به آمریکا یا سنگ تندازی در شکل گیری مذاکره است بلکه کمک به مذاکره کنندگان نیز است و به طرف مقابل می فهماند که ادبیات خود را تغییر دهد و به نمایندگان نیز دلگرمی می هد. عزیزان دیروز و امروز این مرز و بوم و الگوهای این حقیر قلبم می شکند وقتی چنین سخنانی را از رسانه ها می شنوم که آن ها را به شما نسبت می دهند. اما این حقیر بر توانمندی و درایت شما شک ندارم و امید دارم که با روحیه انتقاد و انتقاد پذیری سرافرازی و سربلندی ایران اسلامی را رقم خواهیم زد.
انتقام از عاملان کشتار مردم عراق در انتفاضة شعبانیه
در جریان قیام سال 1991 که در میان ملت عراق به انتفاضه شعبانیه مشهور گردید، کنترل بخش اعظم کشور به دست نیروهای مردمی افتاد و از 18 استان عراق، 14 استان سقوط کرد و در این میان تنها استانهای مرکزی شامل استانهای غربی و صلاحالدین و بغداد از آن جدا بوده و سایر استانها همگی از زیر یوغ استبداد صدامی خارج شد. این قیام همهگیر بود و شیعه و سنی در آن سهیم شدند. در مدت بسیار کوتاهی، بیشتر شهرهای مهم عراق از جمله بصره، نجف، کربلا، عماره، کوت، ناصریه و دیوانیه در جنوب و شهرهای مهم و استراتژیک شمال عراق به دست نیروهای مردمی افتاد.
اما در این هنگام حادثهای که رخ داد، تمامی آرزوها را به زیر خاک برد و هیچگاه خاطرات تلخ و تکان دهنده آن ایام از ذهن عراقیها محو نخواهد گردید. زیرا آنچه که پس از قیام مردم عراق در انتفاضه شعبانیه ۱۹۹۱ به عنوان سیاست سرکوب دائمی و بدوم مرز از سوی صدام حسین به مورد اجرا گذاشته شد به مراتب تلختر بود. آمریکاییها پس از قیام مردم عراق متوجه شدند که ناخواسته زمینههای ایجاد حکومتی مردمی و اسلامی در عراق پا گرفته و تنها چند گام بیشتر نمانده که بغداد را نیز در اختیار گیرند و چنین چیزی با سیاست آمریکا و غرب همخوتنی نداشت. از این رو آمریکا با نمایش چراغ سبز خود به دولت بعثی مجوز قلع و قمع مردم را در خفا صادر کرد و علی رغم قطعنامه ۶۷۰ شورای امنیت که کلیه تحرک هواپیماها و حتی بالگردهای ارتش عراق تحریم شده بود، به حمایت از نظام بعث پرداخت. با توجه به وضع موجود منافقین که سابقة خیانت به کشور خود را نیز داشتند و حیات خود را وابسته به بقای نظام خونخوار بعث میدیدند به یاری صدام شتافته و به همراه ارتشِ در اقلیت بعثی به سرکوب مردم پرداختند.
آنها در استفاده از ماشینهای جنگی خود هیچ محدودیتی را به عمل نیاوردند. سوکوب بدون مرز سولوحه کار آنها قرار داشت و در این راستا برای سرکوب انقلابیون از سلاحهای شیمیایی، بمبهای خوشهای و ناپالم استفاده کرده و در برخی مناطق، از جمله در نجف اشرف از شصت موشک زمین به زمین «اسکاد بی» استفاده کردند. حرکتی که هیچگاه از سوی دیکتاتورترین و خونآشامترین رژیمهای یک قرن اخیر نیز صورت نپذیرفته بود. تمامی منطقه مملو از جنازههای کشتهشدگان بود که چندین روز داخل کوچهها و خیابانها رها شده و شمار زیادی از آنان خوراک سگهای ولگرد در بیابانها شدند.انسانهای بیگناه شامل زن و مرد و کودک و سالخورده در دستههای ۵۰۰ الی هزار نفره تیر باران شده و سپس در گورهای دستهجمعی دفن شدند.
با گذشت بیش از 20 سال هنوز هم راز مزارهای کشف شده در اطراف شهرهای محاویل، نجف و کربلا فاش میگردد که برای هر شهروند عراقی یادآور روزهای تلخی است که عاملان آن در پادگان اشرف و لیبرتی به سلامت زندگی میکنند.
حضور منافقین در عراق با وجود سقوط صدام، انزجار مردمی علیه این گروه تروریستی را بیشتر میکرد؛ بهطوریکه طی بازههای متفاوت زمانی اقشار، صنوف و گروههای مختلف مردمی علیه جانیان انسان نمای ساکن اشرف اعلام تبری میکردند. در واقع مردم شریف عراق هیچگاه نتوانستند وقایع تلخ قیام سال ۱۹۹۱ میلادی را فراموش کنند. حملة روز یکشنبة مردم این کشور به پادگان اشرف و درگیری با منافقان به نوعی بیانگر انتقام از عوامل و حامیان کشتارهای سال 1991 به حساب میآید. جریان مردمی «فرزندان انتفاضة شعبانیه» که مسئولیت سازماندهی حمله به پادگان اشرف را بر عهده گرفته، دلیل چنین اقدامی را خونخواهی برادران و خواهران عراقی توصیف کرد. در واقع این اقدام از سوی سینههای پر از درد مردم عراق که عزیزان خود را از دست دادند نشأت گرفته و گویای این مطلب است که جنایتهای صدام و حامیانش پس از گذشت زمان به ذهن فراموشی سپرده نشده است.
تجویز توسل به زور به جای کمک به تحقق دموکراسی
اصل منع توسل به زور، منادی عدم خشونت در روابط بینالمللی و از دستاوردهای بزرگ تمدن بشری در دوران معاصر محسوب می¬شود. این اصل شیوة سنتی لشکرکشی و صفآرایی نظامی به منظور حل اختلاف میان جوامع متشکل بشری را به کلی نفی کرده است. با این اوصاف مقولاتی چون دفاع پیشگیرانه، دفاع دسته¬جمعی و پیش¬گویی غیر کارشناسی از تهدید علیه صلح بین¬المللی، دخالت نظامی در کشوری قبل از اخذ مجوز سازمان ملل، حملة نظامی به کشورها به بهانة عدم رعایت مقررات بین¬المللی بدون اعزام کمیتة حقیقت¬یاب سازمان ملل و عدم توجه به اسناد و مدارک موجود به ابزار اردوگاه غرب در اعمال زور نسبت به کشورهای مستقل مبدل شده و بر اساس مقررات منشور، عرف بین¬الملل و اصول کلی حقوقی فاقد توجیه قانونی است. اقدامات نظامی تحت نظارت سازمان ملل متحد به دلیل دربرداشتن توافق و دارا بودن سازماندهی بینالمللی مطمئنترین نوع محدودیت بر اصل منع توسل به زور بوده، مصلحت جامعة بینالمللی در آن است که سایر مستثنیات نیز دراین مجرا قرار گیرند. لیکن درحال حاضر نظام امنیت جمعی ملل متحد با وجود کارآیی در مقابله با برخی از جنگافروزیها و خودسریهای منطقهای، به دلیل ضعفهای اجرایی و ساختار هنوز نتوانسته تضمین قاطعی برای صلح و امنیت بینالمللی و اصل منع توسل به زور باشد. تهدیدهای آمریکا و چند کشور غربی- عربی علیه سوریه نیز در زمرة اقدامات سیاسی بوده و فاقد الزامات حقوقی است که بدون ارائة هر گونه مدرکی دال بر کاربرد سلاح شیمیایی از سوی ارتش سوریه، بر طبل جنگ در منطقه کوبیده و به جای اعزام کمیتة حقیقت¬یاب به سوریه و یا توجه به نظر کارشناسان سازمان ملل، به صف¬آرایی نظامی و لشگر¬کشی دسته¬جمعی مشغول شده است. در حقوق بينالملل کلاسیک، به نحوى كه در كنوانسيون 1969 وين راجع به حقوق معاهدات (مواد 53 و 64) تدوين شده است، ممنوعيت مندرج در بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متحد قاعدة آمره به شمار مىرود. به عبارت ديگر، جامعة بينالمللى و دولتها به طور كلى تشخيص داده و پذيرفتهاند كه اين قاعده، تخلف¬ناپذير است و فقط توسط يك قاعدة بعدى حقوق بينالملل با همان ويژگى قاعدة آمره قابل اصلاح مىباشد. از اين¬رو قواعد آمرة جهانى همانند ممنوعيت مندرج در بند 4 مادة 2 منشور سازمان ملل مقرر مىدارد: «كليه اعضا در روابط بينالمللى خود، از تهديد به زور يا استفاده از آن عليه تماميت ارضى و استقلال سياسى هر كشورى يا از هر روش ديگرى كه با مقاصد سازمان ملل متحد مباينت داشته باشد، خوددارى خواهند نمود.» منشور سازمان ملل متحد را نمىتوان از طريق پيمانى منطقهاى نقض كرد. به علاوه، ممنوعيت تهديد يا استفاده از نيروى نظامى براى دولتها منفرداً، و هم به عنوان اعضاى سازمانهاى بينالمللى، نظير ناتو، و همچنين براى خودِ سازمانهاى مزبورلازم¬الإجرا است. طبق تفسير تاريخى يا تفسير مبتنى بر هدف غايى بند 4 ماده 2منشور سازمان ملل متّحد، بديهى است كه ممنوعيت مندرج در بند مزبور ماهيتى جامع و جهان شمول دارد. بنابراين، بر خلاف برخى ديدگاهها كه در دوره جنگ سرد ابراز گرديده بود، عبارت: «يا از هر روش ديگرى كه با مقاصد» قصد تجويز پذيرش هيچ استثنايى را ندارد، بلكه سعى دارد ممنوعيت مذكور را خدشه ناپذير نمايد. بر این اساس تهدیدهای آمریکا به حمله و یا نهایتاً حملة نظامی یا موشکی به سوریه به هر شکلی که باشد نه تنها محکوم بوده بلکه بر طبق مقررات منشور و اختیارات شورای امنیت در فصل هفتم می¬بایست با عامل تهدید به نظامی که ثبات منطقه و صلح جهانی را تهدید می¬کند برخورد قاطع گردد؛ اما به دلیل ضعف ساختاری سازمان ملل و ماهیت سیاسی شورای امنیت و مدیریت تک قطبی آمریکایی در جهان شاهد چنین برخوردی نیستیم و طی 29 ماه درگیری در سوریه راه حلی برای برون رفت از وضع موجود پیدا نشده و تروریست¬ها در سوریه تجهیز می¬شوند و دست به جنایت می¬زنند. مدعیان دروغین حقوق بشر و دموکراسی به جای کمک به حل فیصلة مسالمت¬آمیز و دیپلماتیکی بحران دمشق و با وجود حضور ده¬ها هزار نیروهای القاعده و تروریست¬های خارجی در سرتاسر سوریه به جای سرکوب متجاوز به حمایت مالی و نظامی آدمخواران سوری پرداختد. نظام استبدادی غرب و آمریکا طرح اسد برای برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در سوریه که مظهر حقیقی دموکراسی مردمی است را رد کرده و برای رأی مردم سوریه ارزشی قائل نیستند و دخالت در امور داخلی سوریه را که ناقض تعهدات عام¬الشمول، دکترین مونرئو، قوانین بین¬الملل و هم¬زیستی مسالمت¬آمیز در جامعة جهانی است را در دستور کار قرار داده¬اند. طبق آمار اخیر خبرگزاری رویترز، شصت درصد آمریکاییها با دخالت نظامی مخالفند و فقط ۹ درصد با آن موافقند. حتی اگر حمله شیمیایی هم ثابت شود، فقط ۲۵ درصد موافق حمله نظامی هستند. اما نظر جنگ¬طلبان به نظر تمانی نردن آمریکا ارجحیت دارد. این در حالی است که مطابق مقررات فصل فصل هفتم منشور، شوراى امنيت بعد از احراز وجود تهديد عليه صلح، نقض صلح يا تجاوز، چنانچه ضرورى بداند مىتواند با استفاده از نيروى نظامى كشورهاى عضو، به اقدامات قهرى متوسل شود. مجوزى كه شوراى امنيت مطابق فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد صادر مىكند، مبناى مناسبى براى مشروعيت استفاده از نيروى نظامى، مطابق قطعنامههاى شوراى¬امنيت است. در مقابل، هرگونه تهديد و يا استفاده از زور كه به عنوان دفاع مشروع در برابر حمله نظامى قابل توجيه نباشد يا اينكه شوراى امنيت تجويز نكرده باشد، بايد به عنوان ناقض منشور سازمان ملل متحد قلمداد گردد. سازمان ملل در این بحران ظاهراً فقط نقشی فرعی بازی میکند، بازرسان آن تنها میتوانند مشخص کنند که گاز سمی به کار گرفته شده یا خیر. اما اینکه چه کسی از آن استفاده کرده قابل تشخیص نخواهد بود و با زبان زور به دولت سوریه نسبت داده خواهد شد. در حقيقت، حادثه 11 سپتامبر 2001 ميلادى كه تاكنون انگيزههاى وقوع، طراحان اصلى و مجريان آن، مقاصد پشت پرده و زواياى مختلف ديگر آن از ديدگان مردم آمريكا و جامعه بينالملل مخفى مانده است، بهانهاى در دست دولتمردان آمريكا داده تا از رخداد تصنعى ايجاد شده، براى تحقق اهداف سياسى، اقتصادى و نظامى خود در سطح بينالمللى و داخلى بهره¬بردارى نمايند. سياست زورمدارانه و يكجانبه گرايانة آمريكا، اقامت طولانى در منطقه خليج فارس، جلوگيرى و مبارزه با تمايلات ضد صهيونيستى و رشد تمايلات اسلامى، و تغيير جغرافياى سياسى در آسيا را مىتوان جزو عواملى به شمار آورد كه آمريكا را به خلق حوادث تلخ سالهاى اخير سوق داده است.
دشمنی به جای بازگشت به آغوش نظام
در حوادث اخیر کشور مصر گروهی از مردم یا سران کشور به مبارزه و اعلان برائت و عدهای به بیطرفی نسبت به دشمن پرداختند. در این میان گروهی نیز به مخالفت با گروههای فوق پرداختند و به سلطة استکبار جهانی سر سپردند و بردگی طاغوت را بر استقامت و دلیر مردی ترجیح دادند؛ اما آنها با گذشت ایام و فرصتها دریافتند که آمریکا نه تنها حامی ایشان نیست بلکه خونخواری است که تنها به منافع خویش میاندیشد. با وجود اینکه، این گروه ابتدائاً نوکر آمریکا و استبداد بود، با مواجهه با حقیقت خباثت آمریکا، از بندگی آمریکا پا پس کشیدند و چون گروههای انقلابی به مخالفت و ستیز با آن پرداختند.
در ایران هم در سال 88 حوادث تکاندهندهای مسمی به فتنه رخ داد؛ فتنهای که تنها بیخردان، با وجودی که از خواص و اهل علم هم بودند، زیر بار فتنه بودنش نرفتند. عدهای از سران و سابقهداران مبارزات انقلابی با فریب مردم به فتنهانگیزی پرداختند و عدهای نیز چون چوب دوسرسوز، فتنهزدة معرکه شدند و عدهای اهل فن و مؤمنان آزموندیده نه تنها ساکت نبودند بلکه در برابر اهل فتنه ایستادند و سعی داشتند اندیشة فتنهزدگان را اصلاح کنند. این گروه به تعبییر امام علی (ع) چون شتر دو سالهای شدند که نه پشت برای سواری دادن و نه پستان برای شیر دادن داشتند و این قسم آزمون بزرگ الهی را به سلامت گذراندند. آیا مردم گمان میکنند که چون گفتند ایمان آوردیم رها میشوند و مورد آزمون واقع نمیشوند؟(آیه دوم سورة عنکبوت).
پس از روشنگریهای مدبرانة رهبر فرزانة انقلاب و گذشت زمان پردهها و حجابها کنار رفتند و حقیقت مظلومیت نظام و دخالت دشمن در پشت این فتنه هویداتر شد. پس در این حال عدهای تسلیم حقیقت شدند و از اشتباه خود منصرف شدند و به اصلاح مافات پرداختند که عاقبتشان غفران الهی شد. كسانى كه نشانههاى روشن و رهنمودى را كه فرو فرستادهايم بعد از آنكه، آن را براى مردم در كتاب توضيح دادهايم نهفته مىدارند، آنان را خدا لعنت مىكند و لعنتكنندگان لعنتشان مىكنند. مگر كسانى كه توبه كردند و خود را اصلاح نمودند و حقيقت را آشكار كردند پس بر آنان خواهم بخشود و من توبهپذير مهربانم(آیات 159 و 160 سورة بقره).
اما دستة دیگر نه تنها توبه نکردند بلکه به شقاوت، پستی و ذلت خویش ادامه دادند و سخت در خسران شدند، چرا که هر کس ولایت الله را نپذیرد در حیطة ولایت طاغوت است؛ این گروه حتی با دعوت رهبران دینی سر تسلیم فرود نیاوردند. در مقایسة میان حوادث مصر و فتنة 88 باید گفت که فتنهگران ایرانی هرگز از استکبار و دشمنان اعلان برائت نکردند و به جای بازگشت به آغوش گرم نظام به عامل بیگانگان تبدیل شدند. در فتنة 88 کسانی که دم از قانون و قانونگرایی میزدند، خود مرتکب نابخشودهترین بیقانونیها شدند و درصدد زمینهسازی دخالت دشمن در امور داخلی کشور بودند و استقلال که شعار، اصل اساسی انقلاب، قانون اساسی و آرمانهای نظام بود را نادیده گرفتند و مقاومت رادمردان این مرز و بوم برای مقابله با دشمن متجاوز در جنگ تحمیلی را برای کیان ایران و بیرون راندن متجاوز فراموش کردند و در آشکارا و نهان در مقابل جنگ نرم غرب و آمریکا به ارتش دشمن پیوستند و به پایگاههای دشمن تبدیل شدند و ندای مظلومانة نظام اسلامی که برگرفته از تعالیم دینی و در راستای جذب حداکثری و دفع حداقلی است را که بازگشت به مسیر انقلاب را سر میداد نه تنها بیتوجه بلکه مورد سوء استفاده قرار دادند.
امروز وقایع مصر به عناصر فتنه ثابت کرد که نوکری غرب و آمریکا به بهانة تأمین منافع ملی، همان مسیری است که السیسی طی کرد، آمریکا تازمانی حامی گروهها و جناحها است که مقاصد خود را پیش ببرد و پس از آن به حذف آنها میپردازد؛ همان کاری که با بنعلیها و قذافیها کرد. ارتش مصر ظرف مدت کوتاهی به این موضوع پی برد و در برابر آمریکا موضع گرفت و جای تأسف دارد که فتنهگران هنوز هم یا نفهمیدهاند چه خبر است و یا با غرض کلید فتنه را زدند و از این روست که از هیچ اتفاقی درس نمیگیرند.
آگاهی از فتنة مذهبی در عراق و مقابل با آن
مدتی است که کشورهای اسلامی منطقه ایام پرتنشی را سپری می کنند. وقایع مصر، سوریه، ترکیه، عراق و ... هر کدام به گونه ای فضای سیاسی منطقه را ناآرام جلوه داده است. در این بین توجه به آنچه در کشور همسایه، عراق می گذرد و نوع مواجهه ای که جمهوری اسلامی با آن دارد قابل تأمل است.
کشور عراق با جمعیتی که غالب آن را شیعیان تشکیل می دهند جایگاه بسیار ویژه ای در جهان اسلام و منطقه دارد. از همین روی مناسبات این کشور و فضای سیاسی حاکم بر آن برای دیگر کشورها و بویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی اهمیت بسزایی دارد. عراق به دلیل بافت قومی و مذهبی که دارد به طور بالقوه دارای ظرفیت هایی است که اگر به خوبی از داخل و به نفع کشور مدیریت نشود، میتواند مورد مداخله خارجی قرار گرفته و بسترساز وقایع نامطلوبی گردد. انفجارهای اخیر عراق که به دست سلفی ها و گروهک تروریستی القاعده انجام گرفت، کشته ها و مجروحین بسیاری را به بار آورد که عمده کشته ها را شعیان تشکیل می دهند. حتی در ایام ماه مبارک رمضان که تقریباً خشونت ها در دیگر کشورهای اسلامی تا حدی کاهش می یابد، حجم این انفجارهای خونبار در عراق افزایش قابل تأملی داشت. بخش های خود مختار عراق که شامل کردها می شود، به دلایل قومی زیر بار حکومت مرکزی عراق نمی رود. این خود یکی از پتانسیل های منفی نفوذ خارجی به این کشور است. این اختلافات با نفوذ رژیم صهیونیستی نیز تشدید شده است. این نفوذ قطعاً به روش های صرفاًً نرم محدود نشده و می توان گفت رژیم صهیونیستی از برخی اقدامات مخالفت جویانه بخش های خودمختار علیه حکومت مرکزی نیز حمایت می کند. پتانسیل منفی دیگر در افزایش تنش ها در عراق این است که سلفی ها و در رأس آنها گروهک تروریستی القاعده که مسئولیت این انفجارها را بر عهده گرفته نیز به دلایل عمدتاً مذهبی هرگز حاضر نیستند تحت لوای یک حکومت شیعی فعالیت کنند. مورد اخیر را می توان از تلاش جدی غرب برای ممانعت از به قدرتمند شدن یک حکومت شیعی در عراق دانست. درنهایت می توان چنین گفت، از آنجا که عراق جزء محور مقاومت در منطقه به همراه سوریه و ایران شناخته می شود، تضعیف موقعیت سیاسی این کشور همراه با تضعیف سوریه می تواند به شکست نسبی مقاومت در منطقه منجر شده و غرب را به هدف خود یعنی جلوگیری از نفوذ دکترین اسلام مقاومتی نزدیک کند. چنین هدفی ابزارهای متفاوتی می طلبد که یکی از مهم ترین این ابزار ناآرام کردن عراق و القای عدم کارآمدی چنین گفتمانی برای حکومت در عراق است.
آنچه که مورد توجه بازیگران منطقه ای و به ویژه کشورهای اسلامی است نحوه بیان و عمل جمهوری اسلامی ایران در مقابل این وقایع است. مواجهه جمهوری اسلامی قطعاً همیشه فارغ از موضوعات مذهبی یک مواجهه گفتمان محور می باشد. گفتمانی که بر اساس آموزه های اسلامی هر نوع تجاوز و خونریزی ظالمانه را محکوم می نماید. از آنجا که دولت جدید به عنوان یک دولت تازه نفس می تواند نقش سازنده جمهوری اسلامی را در منطقه به منصه ظهور برساند، همگان منتظر شروع فعالیت این دولت در عرصه سیاست خارجی و به ویژه منطقه ای هستند.
از میدان تیان آن من چین تا میدان رابعه العدویه مصر
مردي جوان در برابر تانكها ميايستد و رديف بلند هيولاهاي فلزي را مجبور به توقف ميكند. اين، معروفترين تصوير از دردناكترين سركوب فعالان مدني در چين است؛ چهارم ژوئن 1989، كشتار دانشجويان معترض چيني در ميدان «تيانآنمن» پكن. اينك و با گذشت 23 سال از اين حادثه، دولت آمريكا چين را ترغيب كرده تا تمامي كساني را كه سالها پس از اين حادثه هنوز در زندان هستند، آزاد كند.
وزارت خارجة آمريكا همچنين در بيانيهاي خواستار اراية يك گزارش علني كامل در مورد كشتهها، بازداشتيها و مفقودهاي آن حادثه از سوي دولت چين شد؛ در حادثة ميدان تيانآنمن، هزاران نفر از دانشجويان چيني كه خواستار فضاي باز سياسي شده بودند، از 15 آوريل تا چهارم ژوئن 1989 تجمع كردند. اين اعتراضات با نيروهاي مسلحي كه توسط حكومت به پكن فرستاده شدند، به شدت سركوب شد.
دولت چين تانكها و سربازان خود را به اين ميدان اعزام كرد تا تظاهرات اعتراضي دانشجويان و كارگراني را كه براي چندين هفته در جريان بود، درهم شكند و در نهايت، اين اعتراضها كه با حضور بيش از صد هزار نفر برگزار شد با قتل سه هزار دانشجو سركوب شد. مارك تونر سخنگوي وزارت خارجه آمريكا ميگويد كه «ما درخواست خود از چين براي حفاظت از حقوق انساني جهان شمول تمامي شهروندان اين كشور را تكرار ميكنيم؛ خواستار آزادي كساني كه به اشتباه بازداشت، محاكمه، زنداني، خلاف ميل خود مفقود يا بازداشت خانگي شدهاند هستيم و خواستار پايان آزار فعالان حقوق بشر و خانوادههایشان هستيم.»
هر چند دولت چين تعداد کشتهشدگان را هيچ وقت اعلام نکرد اما منابع غربي تعداد آن را بين 300 تا 400 نفر تخمين زده بودند. متعاقب اين حادثه اسفناک، رهبر حزب «دموکراتيک چين» به سرعت و براي سالهاي طولاني روانه زندان شد. شبکة بزرگي از اردوگاههاي کار اجباري در کشور احياء شد و فعالان مسيحي، بودايي و مسلمان مورد تعقيب قرار گرفتند و دادگاهها مجرمان را به اندک دليلي به اعدام محکوم کردند. اين قبيل اقدامات باعث ايجاد فشارهاي بينالمللي بر چين شد؛ نخست وزير وقت اين کشور از سوي محافل مطبوعاتي و تبليغاتي غرب به «قصاب پکن» ملقب شد و در مجموع رهبران چين مورد نکوهش ساير کشورها قرار گرفتند و چين از نظر سياسي، اقتصادي و تسليحاتي در جامعه بينالمللي در تنگناي سختي قرار گرفت (روزنامه ايران، 26 خرداد 1382).
حال پس از گذشت بیش از 24 سال از این واقعه شاهد موردی مشابه در مصر هستیم با این تفاوت که اعتراضات آن روز مردم چین به دلیل اخراج هویائو بانگ، یکی از رهبران کمونیست در چین، بود اما در مصر مردم به دلیل برکناری محمد مرسی اعتراضات خود را بیان میکنند. غرب و آمریکا در واقعهای مشابه در میدان رابعة مصر نسبت به سرکوب و کشتار مردم سکوت کرده و مدعیان دروغین حقوق بشر به جای طرفداری از مردم به تماشای این کشتار نشستهاند و منافع امروز خود را در بیثباتی کشورهای جهان اسلام میبینند. این اتخاذ مواضع و دوگانگی در مواجهه با دو مورد مشابه، پرده از ماهیت سیاسی مدعیان به ظاهر حقوق بشر اعم از سازمانها، نهادها و حامیان بینالمللی و غرب و آمریکا برداشته و چهرة مخوف آنها را بیش از پیش آشکار مینماید. چطور است که غرب به حمایت از مردم چین میپردازد و از مسئولان چینی با عنوان قصاب پکن نام میبرد ولی نسبت به مردم مصر و کشتار آنها، که بنابر اخبار متفاوت بین 350 تا 800 کشته و چندین هزار زخمی هستند، نهتنها سکوت کرده بلکه با وجود ادعای آزادی بیان ومطبوعات، رسانههای خود را در راستای منافعشان مدیریت میکنند. هدف استکبار و صهیونیستها امروز در ایجاد هرجومرج در بلاد اسلامی خلاصه میشود و اینگونه چالشها به ضعف و سرخوردگی اسلام و تقویت جبهة ضداسلامیِ به ظاهر حامی حقوق بشر میانجامد. در واقع ناآرامی و درگیری در منطقه حساسیتها نسبت به صهیونیستها و مذاکرات صلح را کاهش داده و صهیونیستها از این فرصت برای پیشبرد مقاصد پلید خود استفاده میکنند و مذاکرات سازش را به نفع خود تمام خواهند کرد. از سوی دیگر بروز جنگ داخلی در مصر فرصت دخالت مستقیم را برای کشورهای غربی فراهم میآورد. موضوعی که رهبر معظم انقلاب هفته پیش و در خطبههای نماز عید فطر دربارة وقوع آن هشدار جدی دادند.
حضرت آیتالله خامنهای در بخشی از خطبه نماز عید فطر فرمودند: گمان وقوع جنگ داخلى در مصر، با كارهایى كه دارد ميشود، روزبهروز تقويت پيدا ميكند و اين فاجعه است. لازم است ملت بزرگ مصر، نخبگان سياسى، نخبگان علمى، نخبگان دينى در آن كشور بزرگ نگاه كنند به وضعيت موجود و ببينند چه عواقب وخيمى بر اين وضعيت ممكن است مترتب شود؛ ببينند وضعيت سوريه را؛ ببينند آثار حضور مزدوران غرب و مزدوران اسرائيل و تروريستها را در هر نقطهاى كه در آنجا تروريستها فعالند؛ ببينند اين خطرات را.
ایشان تاکید کردند: اگر خداى نكرده هرجومرج به وجود بيايد، اگر خداى نكرده جنگ داخلى به وجود بيايد، چه چيزى ديگر ميتواند جلوى آن را بگيرد؟ بهانه براى دخالت ابرقدرتها، كه خودشان بزرگترين بلا براى يك كشور و يك ملت هستند، به وجود خواهد آمد. برادرانه توصيه ميكنيم به نخبگان مصرى، به مردم مصر، به گروههاى سياسى، به گروههاى مذهبى، به علماى دينى، كه خودشان به فكر بيفتند، خودشان اقدام كنند؛ اجازه ندهند به بيگانگان و قدرتمندان، كه با احتمال قوى، سرويسهاى جاسوسى آنها در ايجاد اين وضعيت بىدخالت نيستند، اينها باز بيايند دخالت كنند.
آفتهای بیدار اسلامی
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 شورای انقلاب اسلامی تشکیل میشود. شورایی که متشکل از شخصیتهای نخبه و انقلابی است و کاری بسیار مشکل را در پیشرو دارد. در شرایطی که جریانهای مختلف فکری سعی در مصادره انقلاب دارند و اوضاع آشفتة کشور طمع کشورهای بیگانه را به تجزیة کشور و فروپاشی انقلاب دو چندان نموده است. نه ارتش هماهنگی وجود دارد و نه یگانی انتظامی برای ساماندهی اوضاع کشور. در چنین شرایطی امام با اتکا به مردم و بسیج مردمی و تشکیل نهادهای مردم نهاد آفتها و توطئهها علیه انقلاب را یکی پس از دیگری خنثی میکنند. در این جبههگیری اقشار مختلف مردم و قومیتهای متنوع در یک صف و با یک هدف در کنار یکدیگر قرار گرفتنهاند.
اولین دغدغة امام و یارانش حاکم کردن قانون در کشور است و مدل حکومتی که در جامعه اجرا شود. با برگزاری همهپرسی در فروردین سال 58 بیش از 98 درصد مردم به جمهوری اسلامی رأی دادند و نقطة عطفی در انقلاب اسلامی به دست مردم رقم میخورد. چندی بعد نیز قانون اساسی کشور که برگرفته از قوانین ناب اسلامی است و بر محوریت اتحاد و همدلی میان مذاهب و اقلیتهای مختلف دینی و در نظر گرفتن حقوق و آزادی آنها و مبارزه با استبداد و استکبار و حفظ استقلال کشور تدوین میشود. با وجود تعیین مذهب رسمی کشور، تمامی مردم ایران با هر قومیت و مذهبی برابر و برادر در نظر گرفته میشوند. عدم وابستگی به کشورها و عملی نمودن شعار استقلال کشور هر چند که اقدامی دشوار و طاقتفرسا بود اما میوة آن در بلند مدت برداشت شد تا ایران اسلامی پس از سالها تلاش به قلههایی از افتخار، با وجود تمامی دشمنیها، دست یابد.
در مقایسة انقلاب ایران و موفقیتهای آن با شکست انقلاب مصر خلأ موارد فوق کاملاً مشهود است. در واقع مسیر حرکت انقلابی مصر، ظاهری اسلامی را بر تن داشت اما در مقام عمل ضدیت اسلامی را منعکس میکرد و سران این کشور دنبالهرو سیاستهای مبارک بودند. جایگاه مردم در انقلاب این کشور تعریف نشده بود و با وجود عناصر وابسته به رژیم سابق، اخوان از مردم برای جایگزینی با این جریان استفاده نکرد. این جریان پس از رسیدن به قدرت به جای استفاده از تجارب ایران در برپایی جمهوری اسلامی و مواجهة با مشکلات ایران پس از انقلاب، دست دوستی ایران را رد کرد.
با وجود برتری شکنندة مرسی نسبت به شفیق در انتخابات سال 2011، جریان اخوان دچار توهم خود مردمی بودن شد و در تصمیمگیریها توجهی به این موضوع نداشت و اقداماتی نظیر افزایش اختیارات رئیسجمهور و اعتراضات مردمی باز هم جریان اسلامگرای مصر را بیدار نکرد. انقلابیون در مصر برای انقلاب خود چشمانداز و هدف بلند مدتی را ترسیم نکردند و توجهی به تقویت و ساخت زیربناهای اقتصادی در کشور نداشتند. عدم استقلال و تبعیت تلخ از غرب در سیاست خارجی به امید حمایتهای بیگانگان و عدم خود باوری به توانمندیهای داخلی از عوامل انحراف از مسیر انقلاب مصر بود. آفت اختلافانگیزی میان مسلمانان و تفرقه بین شیعه و سنی دامنگیر سران و مقامات مصری شده بود و خود آنها نیز بر شدت این اختلافات افزودند و در عوض دشمنان قسمخوردة اسلام را به دوستی گرفتند. مجموع این اشتباهات و ضعفها منجر به شکست و تنها ماندن انقلابی شد که دل به مساعدت حکام دیکتاتور عرب و دشمنان اسلام خوش کرده بود. در واقع این همان آفت بیداری اسلامی از منظر رهبر معظم انقلاب است که فرمودند: «خود اين بيدارى اسلامى يك پديدة بسيار مهمى است؛ اينجور هم نيست كه حالا با آنتىتزهائى كه به قول خودشان برايش درست كردند، بگوئيم اين بيدارى از بين رفته است؛ نه، اينجورى نيست؛ اين بيدارى به وجود آمده. همين حوادثى كه امروز شما در مصر و در بعضى جاهاى ديگر مشاهده ميكنيد، اينها همهاش نشانة اين است كه عمق بيدارى اسلامى در اين كشورها وجود دارد؛ البته خوب مديريت نشد، ناشيگرى كردند. يكى از همين حرفها اين است كه شما اين ناشيگرىها را پيدا كنيد، ببينيد كجا اشتباه كردند؛ چه كار كردند كه نبايد ميكردند، يا چه كارهائى نكردند كه بايد ميكردند.»
جنبش فتنه گر سبز در حاله ای از نفاق و توهم
بر اساس آیات و روایات متعدد، منافقان افرادی هستند که در ظاهر خود را مؤمن و مصلح نشان می دهند ولی در باطن ایمان ندارند؛ با افراد بی دین، رفت و آمد و خلوت میکنند؛ نمازشان با کسالت و انفاقشان با کراهت است؛ نسبت به مؤمنان عیب جویند؛ از جبهه و جهاد فراری و از خدا غافلاند. ریاکار، شایعه ساز و علاقه مند به دوستی با کفارند؛ ملاک علاقه شان کامیابی و ملاک غضب شان، محرومیت است؛ نسبت به پیشرفت مؤمنان نگران، ولی نسبت به مشکلاتی که برای مسلمانان پیش می آید شادند. در واقع جریان نفاق با اتخاذ مواضع دوگانه و یا بعضاً چندگانه درصدد پیشبرد منافع خویش است و با وزیدن باد به هر سویی تغییر موضع می دهد.
حال به بررسی مواضع و اظهارات برخی شخصی تها، که خود را الگویی برای تغییرات منط قهای می دانند، می پردازیم و نتیجه گیری را به مخاطب می سپاریم. این سخنان یکی از سران فتنه در پی بیداری اسلامی است: «این روزها خاورمیانه در آستانه ی حوادث بزرگی ست که می تواند سرنوشت این منطقه و جهان و سرنوشت ملت های منطقه را تحت تأثیر خود قرار دهد. مسلماً آنچه در حال وقوع است در راستای به هم زدن نظام ظالمانه ای است که سرنوشت ملت های بسیاری را درمنطقه در چنگال خود گرفته است و بدون هیچ شکی نقطه ی آغازین آنچه در خیابان های تونس و صنعا و قاهره و اسکندریه و سوئز شاهد آن هستیم را باید در تظاهرات چند میلیونی ۲۵ و۲۸ و۳۰ خرداد تهران جستجو کرد». در ادامه ی این موضعگیری ها نیز اصحاب فتنه عنوان کردند: خيزش در كشورهاي عربي همان جنبش سبز است؛ مگر جمهوری اسلامی چه دستاوردی داشته که کشورهای دیگر بخواهند از ایران الگو بگیرند.
با گذشت 2 سال از انقلاب سال 2011 مصر و سقوط مرسی شاهد مواضع جدیدی از جنبش فتنه یا همان سبز هستیم به شکلی که رسانه های فعال این جریان به خصوص شبکه های اجتماعی منتسب به آن ها، جنبش تمرد را برگرفته از جنبش سبز می خوانند و این تغییر مواضع امروز فتنه گران به چه دلیلی می تواند باشد؟ آیا این جریان حمایت ها و سخنان گذشته ی خود را فراموش کرده و دچار آلزایمر شده و یا اینکه امروز نفع نمایشی این جریان در پشت حمایت از جنبش تمرد قرار گرفته است؟ آیا این جریان که توهم مردمی بودن را در روند فعالیت های خود تبلیغ می کند و از هر فرصت گل آلودی برای ماهی گرفتن به نفع خود استفاده می کند و مادام مواضع نفاق گونه اتخاذ می کند، شد که یک مرتبه از حضور مردم آمریکا در خیابان ها به دلیل اعتراض به سیاست های اقتصادی واشنگتن حمایت کند؟ آیا یک مرتبه سرکوب مردم آمریکا را محکوم کردند؟ آیا نمی بایست این متوهمانِ مردمی پندار، جنبش وال استریت را برگرفته از خود می دانستند؟ چرا از وال استریت حمایت نکردند؟ جالب اینجاست که این جریان در برابر خفقان موجود در کشورهای عربی و ظلمی که بر شیعیان در این کشورها روا می رود موضعی نگرفته و نمی گیرند اما در موضوع سوریه به حمایت از تروریست ها و مخالفان اسد پرداخته و چشم خود را بر جنایاتی که در سوریه رخ می داد بستند.
در واقع با کمی تأمل نسبت به موضعگیری های این جریان در وقایع مختلف، تفکر آن ها مشخص می شود و سکوت سران فتنه در برابر تضعیف دشمنان ایران و انقلاب و عدم حمایت از مردم آمریکا به دلیل عدم رویارویی با دولتمردان مستکبر عالم، ماهیت جریان نفاق بیش از پیش آشکار می شود. با توجه به مطالب مطرح شده در آینده نیز می توان پیش بینی کرد که اگر جنبش سومی در مصر پیروز شود همان جنبش زرد است!!!!
سوء استفاده ضدانقلاب از شکست اخوان
برخی درصددند تا سقوط دولت مصر را که با ابهاماتی از قبیل کودتا همراه است به شکست دولتی اسلامی ربط دهند تا مقاصد سیاسی خود را دنبال کنند و در خیال خود با این اقدامات، قدرت سایر حکومتهای اسلامی را رو به نزول نشان دهند. در واقع اظهارات این افراد بیانگر بغض و کینة آنها نسبت به دین خداست و از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به اسلام دریغ نمیکنند. در مورد تلاشی که میشود تا دولت مصر را اسلامی نشان دهند باید توجه داشت که این دولت به قول دوستان دیروزش اسلامی، زمانیکه خون شهید شحاته و سه تن از نزدیکان وی از سوی سلفیها به ناحق ریخته شد سکوت اختیار کردند و صدایی از گردانندگان شبکة یک ماهوارهای کالیفرنیا در نیامد و اصحاب غنیمتجو با دقت وقایع مصر را رصد میکردند تا بر اساس نتیجهگیریها اتخاذ مواضع کنند و در صورت وقوع هر رخدادی به آن سو بوزند. آیا مدیر شبکة یک کالیفرنیا که از بشریت و حقوق بشر دم میزند نشنیده یا ندیده بود که به چه شکل غیر انسانیای یک انسان را مثله کردند و وی سکوت کرد و حال دم از سقوط دولت اسلامی معاصر میزند؟
آنچه در مصر رخ داد ترکیبی از مطالبات مردم و کودتا بود و به واقع اظهار نظر در مورد این واقعه سخت است و نمیتوان به راحتی آن را کودتا یا انقلاب دوم نامید. در صورتی که آن را کودتا بخوانیم با مطالبات بخش گستردهای از نارضایتی مردم در برابر دولت مواجه میشویم و اگر کودتا در نظر گرفته نشود، ورود ارتش و سرکوب حامیان اخوان مطرح میشود. با توجه به وضع موجود این اخوانالمسلمین است که باید تصمیم بگیرد که به جای جبران اشتباهات گذشته خود( اعتماد به نظام استکبار و اتکا به حکام مرتجع عرب و دوستی با رژیم صهیونیستی) اشتباه جدیدی را مرتکب میشوند یا خیر! آیا مطالبات خود را به صورت مسالمتآمیز پیگیر میشوند یا مشی اسلامگرایان الجزایری را دنبال میکنند و بدون یافتن نقص و عیب کارشان و با تعصب سلفیگری روند مبارزات مسلحانه را دنبال میکنند؟
بیشک واقعة مصر نشان داد که دوستی حقیقی و اسلام اصیل چقدر مقتدر و کارگشاست. اسلامی که منطق را بر تعصبات حاکم میداند و شیعه و سنی را در برابر دشمن ظالم به صف مینشاند. اسلامیکه نه تنها به یاری مسلمانان با هر فرقهای میشتابد بلکه حامی تمام مظلومان عالم است. ترس دشمن الگو شدن این اسلام است و با هر نوعی از اسلام کنار میآید غیر از این اسلام. امروز ایران اسلامی نماد حکومت اسلامی به معنای حقیقی کلمه است و بر اساس اصل وفای به عهد و ضدیت با نظام سلطه و دیدِ باز اسلامی از آرمان فلسطین حمایت و از دولت سوریه دفاع میکند؛ در حالی که دوستان مصر در مقابل دولت مرسی ایستادند و به جای کمک به اخوان علیه آن موضع گرفتند. سقوط مرسی به عالمیان فهماند که کشورهای عربی تابع غرب و آمریکا هستند و توان مقابله با آن را ندارند و در این راه برای ادامة حیات خود دوستان دیروز خویش را قربانی میکنند. شکست مصر بیانگر پیام ذلت اعراب و سلفیان متعصب بود و بر عزت و اقتدار نظام اسلامی ایران در افکار عمومی جهان افزود.
شکست اسلام آمریکایی در مصر
دور شدن از مسیر اسلام حقیقی و دوستی با دشمنان اسلام، بر خلاف اصول اخوانالمسلمین بود و فراخواندن سفیر مصر از سوریه و تعیین سفیر در سرزمینهای اشغالی از نمونه اقداماتی به شمار میآید که با مواضع این جریان اسلامی در تضاد است. مرسی و اخوان به جای اینکه به ملت خود و جوانان پرشورش اتکا و با این مجموعه کار حکومتداری را آغاز کنند با اعتماد به آمریکا، عربستان و کشورهای خارجی و همان کارهایی که مبارک انجام داد شروع کردند ولی تفاوت این بود که مبارک حداقل از نام اسلام استفاده نمیکرد. در واقع اشتباه استراتژیک مرسی آن بود که تمام ظرفیتهای خود در عرصه سیاست خارجی را در راستای منافع آمریکا و شرکای منطقهای او به ویژه عربستان قرار داد هر چند که در مواقع خطر همین کشورها علیه او گام برداشتند.
در حالی که رهبران جهان واکنش محتاطانهای در قبال تحولات مصر و اقدام ارتش در برکناری دولت مرسی داشتند اما پادشاه عربستان سعودی تنها چند ساعت پس از معرفی رئیس جمهور موقت مصر در پیامی گفت: «ما رهبری شما بر مصر را در این برهه حساس تاریخی تبریک میگوییم» و اینگونه آب سردی ریخت بر پیکر محمد مرسی و اخوانیها که سرنوشت خود را به دلارهای پادشاه عربستان و حمایت های آمریکا گره زده بودند.
با شرایط حاکم بر اوضاع کنونی مصر و کنار زدن مرسی و اخوانالمسلمین، میبایست مسیر را برای تحقق اسلام راستین هموار نمود و اسلامگرایی به معنای حقیقی کلمه به عنوان الگو لحاظ شود؛ همان اسلامی که دکترین سیاست خارجی خود را نفی استکبار و نظام سلطه میداند و برای نیل به این هدف با تمام توان و ظرفیت مردمی خویش پا به عرصه مینهد؛ همان اسلامی که حقوق تمامی ادیان و اقوام بشری را محترم شمرده و به آنها احترام میگذارد و روزگاری امیر ممالک اسلامی،علی ابن ابیطالب(ع)، در انتصاب حاکم مصر به وی توصیه نمود که در برخورد با مردمان مصر مساوات و برابری را رعایت کن چرا که آنها یا برادران دینی تو هستند یا همانند تو انسانند و در جای دیگر به فرمانروای مصر توصیه نمودند که حتی در نگاه کردن به مردم نیز عدالت را در نظر بگیر. آیا به واقع منش رؤسای مدعی اسلام در مصر این بود؟
قطع به یقین آنچه در مصر روی داد شکست اسلام آمریکایی بود و نه اسلام ناب محمدی و در این امر شکی نیست. نکتة حائز اهمیت اینجاست که شکست اسلام سیاسی منجر به برداشتن پرده از ماهیت جریان آلوده به نفاق بود که نام اسلام را یدک میکشید و همان اسلام اموی که دل به حمایت مستکبران خوش کرده بود و نه اسلام علوی. جای تردیدی نمیماند که رسانههای غربی و کشورهای دشمن اسلام و مسلمین با مطرح نمودن عباراتی همچون شکست اسلام سیاسی یا بهار عربی به جای بیداری اسلامی با به چالش کشیدن تفکر حکومت اسلامی درصدد القای مدل حکومتی خود اعم از اسلام همسو با غرب یا لیبرال در کشورهای اسلامی هستند. از این رو با هر رویداد جدیدی به دنبال پیشبرد اهداف ضد اسلامی خود و موج سواری از وضعیت موجود هستند.
باید توجه داشت که دلیل وقوع این شکست فاصله گرفتن از شعار خود اخوان، الاسلام هو الحل، است و بازگشت به این اصل و اجرایی نمودن آن موانع را برطرف میسازد.
پشتپردة افشاگری ادوارد اسنودن
ادوارد اسنودن متولد ۱۹۸۴ میلادی، پیمانکار فنی و کارمند سابق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا است که به عنوان پیمانکار برای آژانس امنیت ملی کار میکرد. اسنودن در ژوئن ۲۰۱۳ اطلاعات طبقهبندی شدهای از برنامههای فوق سری ان.اس.ای از جمله برنامه شنود پریزم را به گاردین و واشنگتن پست لو داد.
او که در پی ابطال گذرنامهاش توسط دولت امریکا از ۲۳ ژوئن ۲۰۱۳ در فرودگاهی در مسکو به سر میبَرد و تا کنون به بیش از 21 کشور درخواست پناهندگی داده است؛ وی نخست از کشور اکوادور و سپس از روسیه تقاضای پناهندگی کرد. ساعاتی پیش از درخواست پناهندگی وی، ولادیمیر پوتین در یک نشست خبری گفته بود: اگر آقای اسنودن بخواهد در روسیه اقامت کند باید فعالیتهای خود را که به منافع شرکای آمریکایی ما لطمه میزند، متوقف کند.
نکتة حائز اهمیت در اینجاست که برخی تصور میکنند دستگاههای اطلاعاتی آمریکا افراد خاصی را در این پروژه در نظر نداشتهاند بلکه هر آنچه کاربران این سرویسها انجام دادهاند در دسترس سازمان امنیت ملی آمریکا بوده که یکی از سریترین نهادهای اطلاعاتی این کشور است. اگر بخواهید دقیقتر بدانید بر اساس اطلاعاتی که ادوارد اسنودن افشا کرده اطلاعات زیر از همه کاربران زیر نظر نهادهای اطلاعاتی آمریکا بوده است:
- متن کلیه ایمیل ها در سرویس های فوق مانند ایمیل های یاهو، جیمیل، آمریکن آنلاین، هات میل، ام اس ان، آدرس گیرنده و فرستنده های ایمیل ها و کلیه فایل های پیوست.
- متن همه چت ها و گفتار های متنی، صوتی و ویدیویی در سرویس هایی مثل یاهو مسنجر، اسکایپ، پال تاک، گوگل تاک و …
- کلیه فعالیت ها و معاشرت ها در شبکه های اجتماعی نظیر فیسبوک در کنار کلمههای عبور افراد مورد هدف در شبکه های اجتماعی و سرویس های اعلام شده.
- اطلاعات دقیق تر و بررسی های اطلاعاتی در مورد افراد خاص یا مشکوک.
مشاهده می شود که اطلاعاتی که اسنودن آنها را به اصطلاح لو داده، کاملاً بدیهی بوده و هر استفاده کننده از موبایل و رایانه میتواند این جاسوسیها را توسط شرکتهای ارائه دهندة خدمات، پیشبینی کند. حال سؤالی که مطرح می شود این است که چرا آمریکا، با لو رفتن اطلاعاتی به این شکل به حاشیه پرداخته و به آن دامن میزند؟ آیا دولت آمریکا با هماهنگی قبلی، این بازی را با اسنودن اغاز کرده تا اهداف خاصی را دنبال کند؟
نظر امام و رهبری در مواجهه با لبخند دشمن
تمجید و تعریف دشمنان از جمله مسائلی است که باید مورد بررسی افراد مورد تحسین قرار گیرد و عملکرد خود را بازبینی کنند. بیانات امام (ره) و مقام معظم رهبری نسبت به برخود دشمنان و رسانههای معاند با اشخاص نکتهای قابل تأمل است که همواره باید مورد توجه مسئولین واقع شود. امام خمینی در مورد تمجید دشمنان فرمودهاند:
اگر چنانچه آمریکا و روزنامههای آمریکایی از ما تعریف کنند، آن وقت است که باید مردم بگویند، قضیه چیست؟[1] توقع نداشته باشید که آنها از ما تعریف کنند، اگر آنها از من طلبه و شما تعریف میکردند، ساقط میشدیم.[2] باید هیچ سستی نکنیم و از این ترس نداشته باشیم که فلان رادیو و یا دولت خارجی چه میگوید، رادیوها باید به ما فحش بدهند. آن روزی که آمریکا از ما تعریف کند باید عزا گرفت. آن روز که کارتر و ریگان از ما تعریف کنند معلوم میشود در ما اشکالی پیدا شده است.[3] آمریکا هر چه به حکومت فحش بدهد، و یا به افراد فحش بدهد، پیش مردم، اینها معتبرتر میشوند، و از آن طرف منحرفین هرچه از شما بدگوئی کنند برایتان بهتر است.مصیبت آن وقتی است که دشمنان و منحرفین از شما تعریف کنند.[4]
مقام معظم رهبری نیز جایگاه تمجید بیگانگان ومعاندان در منظر مردم را اینگونه توصیف مینمایند:
عدهاى از مردم اين كشور، بلكه اكثريت مردم مؤمن كشور ما، از بس از راديوهاى بيگانه خباثت و ملعبت ديدهاند و دروغ شنيدهاند، هرچه آنها بگويند، عكسش عمل مىكنند. اگر آنها گفتند از فلان كس تقليد كنيد، از او تقليد نمىكنند. اگر روى كسى تكيه كردند و گفتند از او تقليد نكنيد، مردم از او تقليد مىكنند. اين عادت مردم ماست و عادت درستى هم هست. امام رضواناللهعليه هم مىفرمود كه رشد در خلاف راديوهاى بيگانه و تبليغات دشمن است. بدانيد كه هر طرفى آنها مىروند، آن طرف، طرف باطل است و طرف ضدش، طرف حق است...[5]. اينجور نيست كه دشمنان در نظام جمهورى اسلامى با زيدى خوب باشند، با عمروى بد باشند؛ نه. هر كسى كه به اين نظام پايبند است، هر كسى كه به اين قانون اساسى پايبند است، هر كسى كه به آرمانهاى ملت ايران پايبند است، از نظر آنها دشمن است.[6]
[1] (صحیفه امام، ج9، ص527)
[2] (صحیفه امام، ج17، ص35)
[3] (صحیفه امام، ج17، ص250)
[4] (صحیفه امام، ج18، ص242)
[5] ديدار عمومى به مناسبت روز ولادت امام جواد(ع) 23/09/1373
[6]15/4/88
گفتمان مقاومت در پیشبرد سیاست خارجی
آنچه که از بحران اقتصادی اروپا آشکار شد این نکته است که وابستگی اقتصادی یک کشور به کشورهای دیگر منجر به تأثیرپذیری اقتصاد کشور هدف از کشورهای مقصد میشود. باید دقت داشت که چرا مشکلات اقتصادی آمریکا به بحران اقتصادی اروپا منجر و اقتصاد یونان را متلاشی و بر اقتصاد اسپانیا، پرتغال و رومانی اثر سوء و مستقیم میگذارد. از این منظر، اقتصادی که به راحتی در برابر حملات دولتهای رقیب آسیبپذیر باشد با مؤلفههای اقتصاد اسلامی سازگار نیست.
اقتصاد اسلامی همواره باید در راستای منافع اسلامی و ایدئولوژیکی عمیق دینی و انقلابی اداره شود و متفاوت از اقتصاد حاکم بر نظامهای سلطه و سرمایهداری باشد. در نظام اسلامی- انقلابی اقتصاد به گونهای باید اداره شود که استقلال کشور را خدشهدار نکند. شعار بنیادین انقلاب اسلامی 3 رکن دارد و اقتصاد در اولویتهای دسته چندم قرار میگیرد. در شعار انقلاب هم که در مقدمة قانون اساسی ذکر گردیده، استقلال نظام از اصول بنیادین و اساسی حاکمیت است و باید توجه داشت که به لحاظ قانون، آرمانهای انقلاب اسلامی و گفتمان امام و رهبری اولویتهای دسته چندم ارکان مبنایی را تحتالشعاع قرار ندهند. عدم استقلال که به وابستگی میانجامد در هر زمینهای که بروز کند با شاخص امام و رهبری در تعارض است.
اصل 9 قانون اساسی به بیان جایگاه استقلال سیاسی کشور پرداخته است. همچنین بندهای 5 و 7 اصل 3 قانون اساسی به ترتیب به اهمیت طرد کامل استعمار، ممانعت از نفوذ اجانب و تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون پرداخته است. مقام معظم رهبری نیز در تبیین مؤلفههای اقتصادی فرمودهاند: روزمرّه فكر كردن در مسائل اقتصادى، مضر است؛ تغيير سياستهاى اقتصادى به طور دائم، مضر است، در همهى بخشها، بخصوص در اقتصاد، تكيه كردن بر نظرات غير كارشناسى، مضر است؛ اعتماد كردن به شيوههاى تزريقىِ اقتصادهاى تحميلى شرق و غرب، مضر است. سياستهاى اقتصاد بايد سياستهاى «اقتصاد مقاومتى» باشد. يك اقتصاد مقاوم، بايد اقتصادى باشد كه در ساخت درونىِ خود مقاوم باشد، بتواند ايستادگى كند؛ با تغييرات گوناگون در اين گوشة دنيا، آن گوشة دنيا متلاطم نشود؛ اين چيزها لازم است.
برای پیشرفت و شکوفایی اقتصاد کشور، نگرشها و برنامهها را به سمت تولید و خودکفایی باید پیش برد؛ نظارت را دقیق کرد؛ یک نظام حقوقی جامع و کارآمد برای نظمبخشی به عملکرد دستگاههای حوزة اقتصاد وضع کرد؛ زیرساختهای درونی اقتصاد را پیریزی و مدیریت کرد و با برنامهریزی منسجم، میوة این تلاشها را در بلند مدت چید. بیان سازش با مستکبرین برای پیشرفت و رونق اقتصاد، ضعف جریانها در ادارة کشور است و از نداشتن باور به استعدادهای درونی نشأت میگیرد. زمانی که مصر در 1979 کمپ دیوید را منعقد کرد، انقلاب ما پیروز شد. گفتمان سازش آن روز مصر موجب شد که پس از 35 سال مصر دغدغة نان داشته باشد و بدون کمکهای غرب در ساماندهی اوضاع معیشتی خود ناتوان باشد و گفتمان مقاومت ایران موجب اقتدار و استقلال کشور شد و با تمام دشمنیهای آمریکا وغرب به خوداتکایی برسد.
میانگین سن روسای جمهور دنیا چقدر است؟
نیاز امروز کشور ما انتخاباتی با شکوه است که دشمنان را نیز وادار به اعتراف کند و و برای رسیدن به این هدف، برگزاری انتخابات ریاست جمهوری باید بر اساس معیارهای مدرن جهانی صورت بگیرد. این سخنان، خواست برخی اعضای اصلی حزب کارگزاران و جریان اصلاحات و حتی شاید بسیاری از احزاب و گروهها و اقشار مردمی نیز باشد؛ اما این حزب و جریان در نیل به این خواست پیشقدم بودند که میتوان از این خواست آنها به عنوان گامی نوین و ابتکاری جدید در برگزاری هر چه با شکوهتر انتخابات ریاست جمهوری یاد کرد.
با این اوصاف به بررسی رویه و رویکرد سایر کشورها به منظور احراز صلاحیت لازم برای نامزدهای خواهان تصددی پست ریاست جمهوری پرداختیم و آنچه مشاهده شد این نکته بود که نگاه اکثر کشورهای دنیا برای تعیین رئیس دستگاه اجرایی (علاوه بر تخصص، قدرت مدیریت، توانمندی شخص، وضعیت جسمی سالم و...) معطوف به شرایط سنی میانسالی و جوانی بوده است تا وی بتواند تحت هر شرایطی و بدون تفویض اختیاراتش به سایرین، رشد و پیشرفت کشور را به کمک معاونین و کابینة خود پیش ببرد و نه واگذاری اختیاراتش.
در دنیا میانگین سنی مسئولان عالیرتبة کشورها بین 40 تا 50 سال است و رئیس جمهور آمریکا، رئیس جمهور ونزوئلا و رئیس جمهور روسیه و تعداد زیادی از سران کشورهای دنیا در این میانگین سنی قرار دارند. ميانگين سني رؤساي جمهور آمريکا 54 سال و 11 ماه بوده است. تئودور روزولت که در سن 42 سالگي به کاخ سفيد راه يافت، جوانترين رئيس جمهور تاريخ آمريکا است. او درپي ترور مک کينلي به اين عنوان رسيد. بعد از او جان اف کندي با 43 سال و 236 روز، جوانترين رئيس جمهور محسوب ميشود. از طرف ديگر، رونالد ريگان نيز با حدود 70 سال (69 سال و 349 روز) مسنترين رئيس جمهور تاريخ آمريکا است.
در انتخاب ریگان به عنوان رئیس جمهور چند نکته وجود دارد که اگر شرایط به نحو دیگری رقم میخورد شاید کارتر 56 ساله، که رقابت را از جرالد رودولف فورد 62 ساله برد، برای بار دوم انتخاب میشد. مردم آمریکا در دورانی به ریگان 70 ساله رأی دادند که چارهای جز این نداشتند و عدم حضور نامزدهای مطرح و عملکرد ضعیف کارتر منجر به این انتخاب شد. همچنین وقوع انقلاب اسلامی ایران و از دست دادن پایگاه اصلی آمریکا در خاورمیانه، تسخیر سفارت آمریکا در تهران، کشف اسناد جاسوسی در این مرکز، گروگانگیری کارکنان سفارت و عدم استرداد این دیپلماتها به دولت وقت آمریکا چهرة کارتر را برای انتخاب چهار سال دوم مخدوش نمود که بنا به گفتة کارشناسان آمریکایی اگر وی در بازپسگیری گروگانها موفق عمل میکرد به طور حتم میتوانست پیروز انتخابات 1980 نیز باشد و این نقطه ضعف وی تبدیل به برگ برندهای برای ریگان گردید.
حال با رویهای که جمهوری اسلامی نسبت به احراز صلاحیت نامزدهای ریاست جمهوری در پیش گرفته و با پیشرفت روزافزونی که در تمامی عرصهها دارد شاهد نزدیک شدن روز به روز به معیارها و استانداردهای مدرن جهانیای هستیم که با تعالیم اسلامی و وحیانی و قانون ما نیز مطابقت دارند؛ چراکه مردمان این مرز و بوم امید الگو شدن ایران جوان اسلامی در سرتاسر هستی را در دستور کار دارند و این برگرفته از سخن پیامبر اعظم اسلام نیز است که فرمودند دانش اگر در ثریا هم باشد مردانی از سرزمین پارسی به آن دست خواهند یافت.
Constitution of U.S.A
www.rahesabz.net/story/65566
http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_Presidents_of_the_United_States
گفتمان سازش یا مقاومت در انتخابات ریاست جمهوری
با نزدیک شدن به زمان انتخابات ریاست جمهوری نگاه غالب کاندیداهای احتمالی به مسائل سیاست خارجی و نحوة تعامل با سایر کشورها مطرح میشود که متأسفانه گفتمان انقلابی حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری در سخنان این مدعیان کم رنگ جلوه مینماید. اینکه کاندیداها به جای در نظر گرفتن نقاط ضعف و قوت دولت در دستگاه دیپلماسی به ارائة دیدگاههای خود در مورد هولوکاست پرداخته و به دولت خرده میگیرند و یا با عربی توصیف نمودن مسئلة فلسطین و یا اینکه با اسرائیل سر جنگ نداریم وارد عرصة انتخابات میشوند چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ با توجه به تأکیدات، امام راحل و رهبر فرزانة انقلاب در خصوص فلسطین میتوان به خوبی دریافت که بعد استکبار ستیزی نهفته در بیانات ایشان به عنوان سند راهی است که برای رئیس جمهور آیندة کشور نیز باید مد نظر قرار گیرد. اصل 152 قانون اساسی نیز سیاست خارجی جمهوری اسلامی را بر اساس نفی هر گونه سلطهجویی و سلطهپذیری و دفاع از حقوق تمامی مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطهگر و روابط صلحآمیز با دول غیر متحارب عنوان کرده است.
این نظر بنیانگذار جمهوری اسلامی است که از همان سال 1342 به مبارزه با رژیم صهیونیستی پرداخته «بر عموم دولتهای ممالک اسلامی و خصوص دول عربی لازم است که با توکل به خدای متعال و تکیه بر قدرت لایزال، همة قوا و نیروی خویش را بسیج ساخته و به یاری مردان فداکاری که در خط اول جبهه چشم امید به ملت اسلام دوختهاند بشتابند و برای آزادی فلسطین و احیای مجد و شرف و عظمت اسلامی، در این جهاد مقدس شرکت کنند».
همچنین ایشان با اختصاص ثلث سهم امام زمان (ع) از وجوهات شرعی به مبارزان فلسطینی و طرح مشکل فلسطین در حج بار دیگر همگان را برای یاری رساندن به فلسطینیان فراخواندند و در این زمینه فرمودند:
«اکیداً شایسته و بلکه واجب است که قسمتی از وجوه شرعی مانند زکات و سایر صدقات را به مقدار کافی به این مجاهدان راه خدا اختصاص داد و کمک به آنان با تمام نیروها و امکانات واجب است».
مقام معظم رهبری نیز مهمترین مسئلة جهان اسلام را ضایعة اشغال فلسطین به دست صهیونیستها مطرح نمودهاند و فرمودند: «مسئله فلسطین یک راه حل بیشتر ندارد و آن تشکیل دولت فلسطینی در تمام سرزمین فلسطین است».
یا در جای دیگر ایشان میفرمایند: «ما در قضایاى ضدیت با اسرائیل دخالت كردیم؛ نتیجهاش هم پیروزى جنگ 33 روزه و پیروزى جنگ 22 روزه بود. بعد از این هم هر جا هر ملتى، هر گروهى با رژیم صهیونیستى مبارزه كند، مقابله كند، ما پشت سرش هستیم و كمكش میكنیم و هیچ ابائى هم از گفتن این حرف نداریم» و فرمودهاند «رژيم صهيونيستى در اين منطقه حقيقتاً غدة سرطانى است و بايد قطع بشود و قطع خواهد شد».
بر اساس نص صریح قانون اساسی در اصل یازدهم، به سفارش قرآن کریم، ایران باید سیاست کلی خود را بر پایة ائتلاف و اتحاد با ملل اسلامی بنا سازد و تعریف ملل اسلامی به معنای حقیقی کلمه نیز مشخص است. مگر نه اینکه نژاد، رنگ، پوست و زبان انسانها در نزد خداوند نشان برتری نیست و این تقواست که ملاک قرار میگیرد و اسلام راستین باید در محوریت باشد و نه، به فرمودة امام راحل، اسلام آمریکایی که دامنگیر بسیاری از حکام کشورهای عربی که داعیهدار اسلامی بودن نیز هستند شده! در پایان توصیه میشود که کاندیداها در اظهارات خود مراقب قهر و غضب مردم باشند که مبادا به همراه پرچم جعلی رژیم غاصب اشغالگر قدس در شعلة خشم ملت سوزانده شوند.
دکترین سیاست خارجی نظام چیست؟
مواضع امام فقید امت و رهبر انقلاب اسلامی همواره حمایت از مظلومان و مسلمانان عالم بوده و هست و این همان چیزی است که آیات قرآنی و روایات اسلامی به کرات آن را بیان نموده و صالحان دین نیز به تبعیت از احکام قرآنی، این رویه را سرلوحة سیاستهای خود قرار دادهاند. قانون اساسی نیز به صراحت در اصل 152، سیاست خارجی جمهوری اسلامی را بر اساس نفی هر گونه سلطهجویی و سلطهپذیری و دفاع از حقوق تمامی مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطهگر و روابط صلحآمیز با دول غیر متحارب عنوان کرده است. از سوی دیگر اصل 110 قانون نیز تبیین سیاستهای کلان نظام را به رهبری جمهوری اسلامی سپرده است.
با کمی تأمل به بیانات امام راحل و مقام معظم رهبری نسبت به مبنا و دکترین سیاست خارجی که در درجة نخست برگرفته از آموزههای دینی و سپس قانون اساسی است، رویکرد دستگاه دیپلماسی کشورمان به وضوح نمایان میشود. از این رو میبایست اشخاص در عرایض خویش به دنبال تبعیت از قانون بوده و حدود خود را با این معیار مقیاس نمایند. مواضع اصلی نظام که از بیانات رهبر معظم انقلاب استنباط میشود، ضدیت با نظام سلطة جهانی و حراست از کیان، اقتدار و استقلال سرزمین ایران زمین است که ایشان، در سطح مناسبات اقتصادی تهران- مسکو، خطاب به رئیس جمهور روسیه فرمودند همانگونه كه وجود «ایران مستقل» به نفع روسیه است، وجود «روسیه مقتدر» هم به نفع ایران است که از موضع عزت دیدار ولادیمیر پوتین با وی صورت پذیرفت که اصل 9 قانون اساسی نیز به بیان جایگاه استقلال سیاسی کشور پرداخته است. همچنین بندهای 5 و 7 اصل 3 قانون اساسی به ترتیب به اهمیت طرد کامل استعمار، ممانعت از نفوذ اجانب و تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون پرداخته است.
از این رو، انتظار میرود که نامزدهای ریاست جمهوری خود را با شاخص قانون و امین قانون بسنجند و از حدود آن تجاوز نکنند؛ بر این اساس آنچه که از سوی برخی کاندیداهای احتمالی ریاست جمهوری و مسئولین نسبت به رویة سیاست خارجی رسانهای میگردد، متأسفانه، به دور از باورها و اصول اسلامی بوده و قانونی نمیباشد. بیان نمودن دیدگاههای بعضی از این افراد در مورد مذاکره با آمریکا و مسئلة فلسطین که بیانگر کم توجهی آنها نسبت به موازین اسلامی، اصول قانونی، اندیشههای امام و فرامین رهبری است چه توجیهی میتواند داشته باشد. مگر مسئولین فعلی و یا شاید رئیس قوة مجریة آینده نباید مطیع قانون باشند، پس چرا نسبت به دکترین سیاست خارجی کشور ورود غیر کارشناسی میکنند؟ آیا حضراتی که قرار است مجری قانون باشند، بهتر نیست در ارائة دیدگاههای خود درصدد نشان دادن حسن نیت خود به قانون باشند تا احزاب و جریانها؟
همچنین، بر اساس لفظ صریح قانون در اصل یازدهم، به سفارش قرآن کریم، ایران باید سیاست کلی خود را بر پایة ائتلاف و اتحاد با ملل اسلامی بنا سازد و تعریف ملل اسلامی به معنای حقیقی کلمه نیز مشخص است. اینکه برخی در مسئلة فلسطین، ایران را به همراهی با ملل عربی توصیه میکنند چه معنایی میتواند داشته باشد. مگر نه اینکه نژاد، رنگ، پوست و زبان انسانها در نزد خداوند نشان برتری نیست و این تقواست که ملا قرار میگیرد و اسلام راستین باید در محوریت باشد و نه، به فرمودة امام راحل، اسلام آمریکایی که دامنگیر بسیاری از حکام کشورهای عربی که داعیهدار اسلامی بودن نیز هستند شده! در پایان توصیه میشود که این اصل قانونی مورد توجه بزرگان قرار گیرد:
به حکم آیه کریمه «ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون» همه مسلمانان یک امتند و دولت جمهوری اسلامی ایرانموظف است سیاست کلی خود را بر پایه ائتلاف و اتحاد مللاسلامی قرار دهد و کوشش پیگیر به عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد.
اساس استناد آمانو علیه فعالیتهای هستهای ایران
عنوان هر گونه اظهار نظر و ادعایی علیه دولتها میبایست با ارائة مدارکی معتبر و مستند همراه باشد؛ اما متأسفانه در فضای رسانهای دنیای کنونی و به دلیل عدم ضمانت اجرایی قوی در برخورد با ترویج شایعات بیاساس، منجر به جسارت شبکههای ماهوارهای و خارجی گردیده است و زمانی آدمی متأثرتر میگردد که مقام مسئول آژانس بینالمللی انرژ اتمی، یوکیو آمانو، بدون توجه به همکاریهای ایران با آژانس و کاستن ایران از حجم اورانیوم با غنای بالا و همچنین خلاقیت ایران در ابداع راهحلی بینالمللی در جهت بازرسی داوطلبانة آژانس، وی مدعی فعالیتهایی از سوی ایران با اهداف نظامی شده و نوعی فضاسازی رسانهای علیه فعالیتهای صلحآمیز کشورمان به راه میاندازد. این اظهارات وی که مدعی شده «ما به طور کامل اطمینان نداریم؛ اما اطلاعاتی در دست داریم که نشان میدهد ایران در گذشته و هم اکنون در فعالیتهای مرتبط با توسعه ابزارهای منفجره هستهای درگیر بوده است»، بر چه اساسی منتشر شده است. در ادامه وی با اشاره به اطلاعات دریافتی که منبع آن را مشخص نکرده از روند فعالیتهای هستهای تهران ابراز نگرانی نموده که بر اساس مقررات بینالمللی، آژانس میبایست اطلاعات دریافتی را در اختیار ایران بگذارد و سپس به منظور بازدید از تأسیسات هستهای با مقامات ایرانی وارد مذاکره شود و هیچگونه حقی مبنی بر اینکه نمایندگان آژانس در رسانهها ظاهر شوند و بدون اثبات گزارشات واهی، به بیان دیدگاههای شخصی و یا دیکته شدة خود بپردازند وجود ندارد.
مگر نه اینکه آژانس یک نهاد بینالمللی کاملاً فنی و بیطرف است، پس چرا باید بر اساس گزارشهای کشورهای ابرقدرت گام بردارد و به جای تلاش در جهت خلع سلاح هستهای در جهان که وظیفة عمدهاش میباشد به جنگ روانی علیه فعالیتهای هستهای ایران بپردازد. سؤالی که همواره از سوی آژانس بی پاسخ مانده این است که منبع ارسالی این اطلاعات کجاست و آژانس چگونه نسبت به صحت آن اطمینان دارد؟ چرا منابع ارسالی اطلاعات را معلوم نمیکند ولی اتهامات بیپایة آنها را رسانهای مینماید؟ آیا جز این نیست که آژانس بازیچة دست مقامات آمریکایی شده که اطلاعات خود را از سازمان جاسوسی سیا دریافت میکنند و بدون اعتراض به صحت اطلاعات یاد شده سر خم میکنند و قبل از اثبات این مدعا، آن را بیان میکنند؟ آیا اگر اطلاعاتی واقعی از فعالیتهای نظامی زرادخانههای رژیم غاصب صهیونیستی به آژانس ارسال شود، مقامات آژانس جرأت بازرسی و یا رسانهای کردن آن را دارند؟ با این اوصاف آژانس بینالمللی انرژ اتمی به ابزاری تبدیل شده که مطیع سیاستهای آمریکاییها و همپیمانان آنهاست و باید جدای از تأسف به دنبال راهحلی بود تا نسبت به جایگزینی نهادی بینالمللی به جای آژانس کنونی بود که در مقام حقیقت روند خلع سلاح هستهای در جهان را دنبال کند و درصدد گسترش واقعی انرژی هستهای به منظور استفادة صلحآمیز باشد و قصد سنگاندازی در امور کشورهای مستقل را نداشته باشد.
رابطه میان تکریم و تحریم
26 هزار نفر داخل ایران از بیماریهای مرتبط با انعقاد خون، تالاسمی و هموفیلی رنج میبرند که جانشان به خاطر کمبود دارو در خطر است. سلامتِ بیماران بیشتری نیز به خاطر بالا رفتن قیمت دارو و یا عدم دسترسی به داروهای خاص حاصل از اعمال تحریمهای آمریکا و تابعان آمریکا، به مخاطره افتادهست. در واقع تحریمها، با آثار مستقیم و غیرمستقیمشان، جنگهای مدرنِ خاموشی هستند که آثارِ فاجعهباری بر زندگی مردم ایران از جمله بر دسترسی بیماران به دارو دارند و به نوعی صحنة نبرد، جانِ انسانهاست؛
مدیرعامل کانون هموفیلی ایران درخصوص وضعیت بیماران هموفیلی ایران تصریح میکند: تا قبل از تحریم سطح دسترسی به دارو و تأمین انعقاد خون بیماران هموفیلی ایران 6/1 درصد بوده که در مقایسه با استاندارد جهانی که یک درصد را شامل میشود 6/0 درصد بیشتر بوده است. هرچند که مسئولان بهداشت جامعه تلاش میکردند که رقم مذکور را به 1/2 درصد برسانند تا بتوانند طرح پیشگیری یا پروفیلاکسی را برای کودکان تا 10 سال به مرحله اجرا درآورند اما در حال حاضر با توجه به تحریمهای صورت گرفته و کمبود دارو، درصد تأمین داروهای انعقاد خون بیماران هموفیلی در ایران کاهش یافته و چنانچه این وضعیت ادامه داشته باشد بیم آن میرود که بیماران هموفیلی به سمت معلولیت پیش روند.
کوروش مالمیر با اعلام حدود 8 هزار نفر بیمار هموفیلی در کشور میگوید: بر اساس آمار سال 1389 بالغ بر 7319 نفر بیمار با اختلالات انعقادی مختلف شناسایی شدهاند که تعداد بیماران با کمبود فاکتور 8 حدود 4187 نفر، کمبود فاکتور 9 حدود 882 نفر هستند که با احتساب سایر بیماران نقص انعقادی و بیمارانی که هنوز شناسایی نشدهاند حدود 8 هزار نفر بیمار هموفیلی در کشور وجود دارد.
آنچه خواندید گزارشی بود از شرح حال تعداد محدودی از بیماران بیشمار ایرانی نیازمند به داروهایی که آمریکا و سایر کشورهای دنبالهرو استکبار جهانی با اقداماتی غیر خصمانه، اما آثاری به مراتب خصمانهتر از کشتار و خونریزی، نسبت به آنها روا داشتهاند و با جلوگیری از ورود داروهای حیاتی هزاران بیمار سرطانی، کودک و سالمند با عنوان تحریم، جنایاتی را مرتکب میشوند که متأسفانه با سکوت مجامع بینالمللی همراه بوده است. نکتة جالب اینجاست که با تمامی این شواهد، سردمداران کاخ سفید خود را دوستدار مردم ایران توصیف میکنند و از هر فرصتی برای ارتباط با مردم ایران استفاده میکنند و در آخرین تحرکاتشان نیز با ابراز همدردی با بازماندگان سانحة زلزلة بوشهر قصد کمکرسانی به زلزلهزدگان این استان را داشتند و با تزویر و فریبکاری پا به عرصه نهادند؛ اما فراموش کردند که تحریمهای آمریکا و تابعان این کشور جان بیگناهان زیادی را در معرض خطر قرار داده و میگیرد که شمار قربانیان آنها خیلی بیشتر از 31 نفر جانباختة این زلزله است. اگر آمریکا واقعاً دلسوز مردم ایران است و قصد تکریم دارد بهتر است به جای اعلام کمکرسانی در زلزله، اقدام به لغو تحریمهایی کند که خود بنیانگذار آنها بوده است و روزهایی را به یاد بیاورد که بدون در نظر گرفتن حقوق ایرانیان و در کمال آرامش در جهت تحریم ها گام بر می داشت.
وضعیت نابسامان پناهندگان سوری در سایه سکوت مجامع بینالمللی
جنگ مخالفان دولت سوریه متشکل از گروههای افراطی و تروریستی القاعده، جبهه النصره، ارتش آزاد، سلفیها و سایر ایادی اجیرشده توسط آمریکا، عربستان، قطر، ترکیه و... صدمات و خسارات فراوانی را به دنبال داشته است که بیشترین صدمات و خسارات را مردم بیپناه مناطق مورد هجوم این گروهها متحمل شده و دهها هزار نفر به دلیل تخریب منازل و غارت اموال و هستی خود و مورد آزار و اذیت و کشتار عمومی قرار گرفتن مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شده و به کشورهای همجوار به خصوص ترکیه و اردن پناهنده شدهاند.
طبق ماده یک کنوانسیون 28 ژوئیه 1951 پناهندگان ژنو که بیش از 146 کشور از جمله ترکیه به عضویت آن درآمدهاند، آوارگان سوری پناهنده به شمار میروند و دارای حقوقی هستند، از قبیل آزادی مذهب، حق جابهجایی، حق کار، دسترسی به تعلیم و تربیت، دسترسی به مدارک مسافرتی، عدم عودت و بازگرداندن آنان به موطن خود که ترس از اذیت و آزار در آن را دارند.
کنوانسیون 1951 پناهندگان و پروتکل 1967 ژنو مربوط به وضع پناهندگان از اهمیت خاصی در خصوص رسیدگی به وضعیت پناهندگان برخوردارند، زیرا این کنوانسیون نخستین موافقتنامه مهم بینالمللی است که بنیادیترین و اصلیترین جنبههای زندگی پناهندگان را مورد پوشش قرار داده است. کنوانسیون اصول حقوق بشری اولیهای حداقل مشابه آزادیهایی که اتباع خارجی مقیم کشورها دارند را برای پناهندگان نیز مورد نظر قرار داده است.
همچنین بر جنبههای بینالمللی بحران پناهندگی که نیاز به مشارکت سایر کشورها و سازمانهای بینالمللی در حل مشکلات مربوط به پناهندگان دارد را هم به رسمیت شناخته است و بر مبنای اصل حمایت بینالمللی، دولتها مسئول اجرای قوانین مربوط به پناهندگان در کشور خود هستند و باید حقوق اساسی آنان را تضمین کنند.
طبق اسناد و شواهد فراوان منابع خبری ایران و جهان، دهها نفر از پناهجویان سوری در کشور اردن و به خصوص ترکیه در وضع بسیار اسفناک و مصیبتباری در مناطق فاقد حداقل امکانات زیستی به صورت رقتانگیزی از نظر بهداشت و سلامت جسمی، تغذیه و... به سر میبرند، به ویژه کودکان و سالخوردگان، به انواع مرض گوناگون مبتلا و بدون کوچکترین تسهیلات درمانی (اعم از پزشک، دارو، درمانگاه و...) در معرض خطر جدی قرار دارند و مهمتر و تأسفبارتر اینکه از نظر روحی و روانی نیز در معرض انواع آسیبهای خطرناکی قرار گرفتهاند که راه گریز و چارهای از آن برایشان متصور نیست، برای نمونه وهابیها، سلفیها، القاعده و... با صدور فتواهای بیشرمانه مفتیها، تملک زنان و دختران پناهنده و مناطق اشغالی در سوریه را حق قانونی و شرعی رزمندگان (بخوانید تروریستها) اعلام داشتهاند که بدون هیچگونه پروا و مانعی دختران و زنان شوهردار را به تملک خود درآورده و به کشورهای عربی میفرستند.
در این میان مقامات کشور ترکیه، نه تنها هیچگونه حمایتی از پناهندگان به عمل نمیآورند بلکه در کنار تجهیز و تقویت جنبه نظامی تروریستهای مهاجم، در این امر ضد دین، انسانیت و اسلام نیز با فتاوای رهبران ضداسلامی فرقههای منحرف همراهی و مشارکت کرده و به صورت علنی و مستقیم از آنان حمایت نیز میکنند و در عمل در خدمت دشمنان اسلام و صهیونیزم قرار گرفتهاند.
در این میان از کوتاهیها و بیتفاوتیهای سازمان ملل و کنوانسیون حمایت از پناهندگان نیز نمیتوان صرفنظر کرد که در انجام وظایف بینالمللی خود و حمایتهای مصرحه در مفاد کنوانسیون از حقوق پناهندگان سوری سرباز زدهاند و فاجعه همچنان ادامه دارد.
منبع: خبرگزاری فارس
بررسی حقوقی وضعیت واگذاری کرسی دولت اسد در اتحادیة عرب به مخالفین سوری
با توجه به تصمیم اتحادیة عرب مبنی بر واگذاری کرسی دولت سوریه به مخالفین و احتزاز پرچم تروریستها در این اتحادیه، باید اذعان داشت که این اقدام کاملاً غیر قانونی بوده و بر خلاف مقررات داخلی این اتحادیة عربی است. بر اساس مواد 1 ،5 و8 اساسنامة اتحادیة عرب این اقدام و اعطای کرسی به مخالفین تصمیمی است فاقد مشروعیت، غیر قانونی و همچنین مخالفین صلاحیت لازم را برای حضور در این اتحادیه نداشته و شناسایی آنها از سوی سایر اعضا به عنوان عضو هیچ گونه توجیهی ندارد. بر اساس مادة 1 اساسنامة اتحادیة عرب که عنوان میدارد «اتحادية عرب شامل کشورهای مستقل عربی است که اساسنامه را امضا نمودهاند. هر کشور عربی مستقل حق دارد که به اتحاديه بپيوندد. کشورها در صورت تمايل جهت پيوستن به اتحاديه، درخواست خود را به دبيرخانة دائمی اتحاديه ارائه میدهند. دبيرخانه اين درخواست را به اولين نشستی که شورای اتحاديه برگزار میکند ارائه مینمايد تا مورد بررسی قرار گيرد»، فقط کشورها حق عضویت در این اتحادیه را دارند و تعریف کشور به صراحت آشکار است و حق عضویت حتی به سازمانها و سایر تابعان بینالمللی نیز داده اعطا نشده است و از این رو مخالفین سوری فاقد هر گونه صلاحیتی برای عضویت در اتحادیه هستند. در این ماده توجه به لفظ «کشور عربی مستقل» نیز حائز اهمیت است؛ زیرا عضویت در این اتحادیه منوط به استقلال کشور عضو شونده شده است و این در حالی است که تروریستها در وهلة نخست کشور محسوب نشده و دارای سرزمین مشروع نیز نیستند و ثانیاً از خود استقلالی ندارند و بدون وابستگی به کمکهای خارجی اعم از مالی و تسلیحاتی توان ادارة خود را ندارند؛ بنابراین پیوستن مخالفین به اتحادیة عرب از اساس با ایراد روبروست.
نکتة حائز اهمیت دیگر این که مادة 5 اساسنامة این اتحادیه مقرر میدارد که «توسل به زور برای حل منازعات بين دو يا چند کشور عضو اتحاديه، جايز نيست و در صورت بروز اختلاف بين آنها که مربوط به استقلال، سيادت و يا تماميت ارضی کشور نشود و طرفهای منازعه نيز به شورای اتحاديه جهت حل اختلاف متوسل گردند، شورا حق ورود و میانجیگری دارد»، اجازة توسل به زور علیه هیچ یک از اعضا وجود ندارد و همچنین ورود و مداخلة اتحادیة عرب به اختلاف بوجود آمده میبایست این شرایط را داشته باشند: 1- طرفین اختلاف باید عضو اتحادیه بوده باشند و نه یک گروه شورشی مورد حمایت خارجیان. 2- این اختلاف نباید به استقلال و تمامیت ارضی اعضا لطمهای وارد سازد. 3- شورا باید به عنوان میانجی مداخله کند و نه اینکه خود عامل افزایش تنش و درگیری گردد و به جای حمایت از عضو پیشین در تصمیمی سیاسی دست به اخراج عضوی که تمامی شرایط حضور را دارد بزند.
مادة 8 اساسنامه نیز هر گونه حمایت اعم از مالی و تسلیحاتی از مخالفین را توسط اعضای اتحادیه ممنوع میکند که به شرح زیر است:
«هر يک از کشورهای عضو اتحاديه، نظام حاکم در ديگر کشورهای اتحاديه را محترم میشمارد و متعهد میشود که هر اقدامی که در جهت تغيير حکومت در آن کشور باشد انجام ندهد». با وجود این مقررات اعضا متعهد میشوند که درصدد براندازی علیه سایرین گامی برندارند و هیچ توجیهی برای حمایت اتحادیة عرب و کشورهای عضو این اتحادیه از تروریستها وجود ندارد چه رسد به آنکه در اقدامی یکطرفه و غیر قانونی کرسی دولت سوریه را به تروریستها اعطا کنند. جالب اینجاست که در ضمیمة این اساسنامه قید شده، کشورهای امضاکنندة اساسنامة اتحاديه عرب، نظر به شرايط خاص فلسطين عقيده دارند که اين سرزمين بايد استقلال عملی خود را بدست آورد و حتی سازمان آزادی بخش فلسطین را نیز به عنوان نمایندة فلسطین به عضویت پذیرفته است. اما با وجود تعرضات و تجاوزهای متعدد صهیونیستها به سرزمینهای اشغالی طی سالیان متمادین، این اتحادیه تحرکی نداشته و حتی به مقابلة رسانهای علیه دولت جعلی صهیونیستی نپرداخته است و در مواقعی به حمایت از صهیونیستها نیز پرداخته است.
عدم وجاهت قانونی اعمال تحریمهای شورای امنیت بر جوامع انسانی
با توجه به مقررات بینالمللی، شورای امنیت در اعمال تحریمهای اقتصادی دارای محدودیتهای حقوقی شامل حقوق بینالملل عام، قواعد آمره، مقررات خاص منشور و قواعد حقوق بشر دوستانه است. پایبندی شورای امنیت به اصول حقوق بینالملل عام در اعمال تحریمهای اقتصادی مستلزم رعایت اصل انسانیت (رعایت موازین انسانی)، ضرورت و تناسب میان تحریم و عمل انجام شده است. همچنین شورای امنیت ملزم به رعایت قواعد آمره در زمینة اعمال تحریمهای اقتصادی است که این دسته قواعد در جایگاهی برتر نسبت به مقررات منشور قرار دارند و حتی مادة 103 منشور نیز نمیتواند برتری آنها را خدشهدار نماید. یکی از مهمترین قواعد آمرهای که شورای امنیت میبایست در اعمال تحریمهای اقتصادی آنها را مدنظر قرار دهد، «حق حیات» است که بر اساس تفسیر کمیتة حقوق بشر دارای مفهوم وسیعی است و شامل تأمین حداقل کالاها و خدمات ضروری و امکانات اولیة بهداشتی و مراقبتهای پزشکی نیز میشود؛ بنابراین تحریمهای اقتصادی جامع و گسترده که مردم را از دستیابی به این امکانات محروم میسازد مغایر با قاعدة آمرة «حق حیات» است. در رابطه با رعایت موازین حقوق بشر شورای امنیت اولاً باید همواره حقوق اساسی بشر را در اعمال تحریمهای اقتصادی رعایت نماید و ثانیاً تحریمهایی را که موجب به خطر افتادن صلح و امنیت بینالمللی میگردد را وضع ننماید و در صورتی که اقدام به وضع این گونه تحریمها کرده، آنها را متوقف سازد؛ زیرا اعمال این گونه تحریمها از سوی این رکن سازمان ملل مغایر با مسئولیت اصلی شورای امنیت در جهت حفظ صلح و امنیت بینالمللی میباشد.
از سوی دیگر اصل تفکیک میان افراد مسئول و افراد غیر مسئول نیز ایجاب میکند که تنها کسانی در معرض اثرات تحریمها قرار گیرند که در زمرة افراد مسئول و تصمیمگیر به شمار میآیند. از این رو افراد عادی و غیر مسئول نباید از تحریمها زیان ببینند. با وجود نظریات و تفاسیر متنوع علمای حقوق، متأسفانه یکی از ارکان اجرایی و اصلی سازمان ملل بدون در نظر گرفتن مقررات بینالمللی تحریمهایی را علیه بشریت اعمال میکند که فاقد مشروعیت از منظر حقوق بینالملل و اقدامات بشر دوستانه است که عدم وجود نهادی به منظور مهار زیادهخواهیهای این رکن غیر حقوقی و سیاسی را بیش از پیش نمایان میسازد ولی گویی وجدانهای حکومتی در سرتاسر گیتی خفتهاند و در خواب ابدی به سر میبرند تا اقدامی عملی یا اعتراضی جدی، علیه این نوع از مدیریت جهانی که به مثابة دوران قلدرمآبانة امپراطوری باستان است، داشته باشند.
چگونه میتوان حقوق آحاد یک ملت را نقض کرد و درعین حال از حقوق بشر دم زد؟
يكي از اهداف بنيادين تشكيل سازمان ملل، تحقق حقوق بشر در تمام ابعاد و زمينهها است؛ حال آن كه با اعمال برخی تحريمها، اين پاية اساسي و بنيادين حقوق انساني، بهطور آشكار توسط عمدهترین سازمان جامعة جهاني نقض میشود. بحث تحریمها علیه شهروندان ایرانی، نمونهای آشکار از نقض حقوق بشر است و اعلامیه جهانی حقوق بشر، بند دوم مادة اول منشور ملل متحد و مقررات سازمان بهداشت جهانی نیز اصل تحریمها را به این صورت در تضاد با اصل انصاف و مقررات حقوق بشر قلمداد میکنند. از سوی دیگر، فشار تحریمها بر جامعه، اقتصاد و مردم ایران که حتی رسانههای خارجی بر صحت آن و آسیب مستقیم مردم کشورمان از این روند اشاره دارند و این که هزاران بیمار سرطانی، کودک و زن، قربانی تحریمها علیه ایران میشوند و حتی داروهای مایحتاج این افراد و وزارت بهداشت را نیز در زمرة نام و لیست کالاهای تحریمی برشمردهاند و کشورهای غربی به همراهی آمریکا و با سوءاستفاده و پشتیبانی و تفسیر از قطعنامههای شورای امنیت دست به چنین اقدامی زدهاند، جملگی ناقض قواعد آمره و تعهدات عامالشمول بینالمللی هستند.
بر اساس مقررات سازمان بهداشت جهانی و قوانین بینالمللی، اقلام دارویی را نمیتوان مورد تحریم قرار داد و تأمین آن جزء موازین حقوق بشر است اما در این باره کشورهای غربی با رفتاری غیر منصفانه، این عرصه را بر مردم تنگ کردند و حتی داروهای مورد نیاز بیماران ایرانی را تحریم و از ارسال آنها به کشورمان خودداری میکنند یا با اعمالی غیر انسانی از تحریمها برای سودهی بیشتر استفاده کرده و قیمت دارو را تا چند برابر افزایش میدهند. سؤال جدی فعالان بخش خصوصی در این حوزه نیز به همین موضوع باز میگردد که چگونه میتوان حقوق یک ملت را نقض کرد و درعین حال از حقوق بشر دم زد؟
چندی پیش دبیرکل سازمان ملل، بانکیمون، با انتشار بیانیهای از تأثیر منفی تحریمها علیه شهروندان ایرانی انتقاد کرده و آن را نمونهای از نقض حقوق بشر دانست. نستور اوسوریو، رئیس کمیته تحریمهای ایران در شورای امنیت سازمان ملل نیز نسبت به تحریم ایران بیان کرد: «در واقع تحریمهای یک جانبة برخی کشورها و نه تحریمهای ما در شورای امنیت است که به شهروندان عادی ایران صدمه میزند.» در پاسخ به آقای اوسوریو باید اذعان داشت که همین تحریمهای شورای امنیت به اقدامات یکجانبة دیگر کشورها مشروعیت و جسارت داده است تا به اقداماتی غیر انسانی علیه جامعة ایران روی آورند. در پایان متذکر میشویم، به منظور آن که تحریمها مؤثر واقع شوند باید بر اساس معیارهای اخلاقی، مشروع و معتبر مبتنی باشند و خود منجر به نقض حقوق ارزشمند بشر نشوند.
افزایش ظرفیت
" خدایا از تو می خواهم که طبع ما را آنقدر بلند کنی که در برابر هیچ چیز جز خدا تسلیم نشویم. دنیا ما را نفریبد، خودخواهی ما را کور نکند. سیاهی گناه و فساد و تهمت و دروغ وغیبت ، قلب های ما را تیره و تار ننماید. خدایا! به ما آنقدر ظرفیت ده که در برابر پیروزی ها سرمست و مغرور نشویم. خدایا به من آنقدر توان ده که کوچکی و بیچارگی خویش را فراموش نکنم و در برابرعظمت تو خود را نبینم."
فقر مرا پروراند
" فقر و بی چیزی بزرگترین ثروتی بود که خدای بزرگ به من ارزانی داشت. همت و اراده مرا آنقدر بلند کرد که زمین و آسمان ها نیز در نظرم ناچیز شدند. هنگامی که شهیدی خون پاکش را در اختیارم می گذارد و فقر اجازه نمی دهد که یتیمانش را نگبهانی کنم. هنگامی که مجروحی در آخرین لحظات حیات به من نگاه می کند و با نگاه خود از من تقاضای کمک دارد ، من می سوزم، آب می شوم و قدرت ندارم کمکش کنم. هنگامی که در سنگر خونین ترین قتالها و جنگ آوری، از گرسنگی شکمش خشک شده و نمی تواند آب را از گلو فرو بدهد من که اینها را می بینم و صبر می کنم دیگر ترس و وحشتی از فقر ندارم. این قفس آهنین را شکسته ام و آنقدر احساس بی نیازی می کنم که زیر سخت ترین ضربه ها و کوبنده ترین هجوم ها از هیچ کس تقاضای کمک نمی کنم. "
گذشت
" من اینقدر احساس بی نیازی می کنم که در زیر شدیدترین حملات هم از کسی تقاضای کمک نمی کنم ، حتی فریاد بر نمی آورم حتی آه نمی کشم در دنیای فقر آنقدر پیش می روم که به غنای مطلق برسم و اکنون اگر این کلمات دردآلود را از قلب مجروحم بیرون می ریزم برای آنست که دوران خطر سپری شده است و امتحان به سر آمده و کمر فقر شکسته و همت و اراده پیروز شده است."
بی نیاز
" خدایا از آنچه کرده ام اجر نمی خواهم و به خاطر فداکاریهای خود بر تو فخر نمی فروشم، آنچه داشته ام تو داده ای و آنچه کرده ام تو میسرنمودی، همه استعدادهای من، همه قدرتهای من، همه وجود من زاده اراده تو است، من از خود چیزی ندارم که ارائه دهم، از خود کاری نکرده ام که پاداشی بخواهم.
خدایا هنگامی که غرش رعد آسای من در بحبوحه طوفان حوادث محو می شد و به کسی نمی رسید، هنگامی که فریاد استغاثه من در میان فحش ها و تهمت ها و دروغ ها ناپدید می شد... تو ای خدای من، ناله ضعیف شبانگاه مرا می شنیدی و بر قلب خفته ام نورمی تافتی و به استغاثه من لبیک می گفتی. تو ای خدای من، در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی، تو در تنهایی، انیس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت نا امیدی دست مرا گرفتی و هدایت کردی. در ایامی که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی... خدایا تو را شکر می کنم که مرا بی نیاز کردی تا از هیچکس و از هیچ چیز انتظاری نداشته باشم.
مذاکره با امریکا، صلح امام حسن(ع) و بی بصیرتی اطرافیان امام
جریان صلح امام حسن(ع) از جایی آغاز شد که جریانی تشنة قدرت، درون حاکمیت اسلامی رخنه کرد و بعدها با کمک برخی جناحها با پوشش اسلامی وارد عمل شد که در صدد براندازی نظام اسلامی و احیای امپراطوری بود. این امام مجتبی(ع) بود که پرچمدار اسلام و حکومت در آن برهه از زمان بود و با تمام توان علیه استبداد شام به مقابله برخاست؛ اما جبهة اموی که در رأسشان معاویه ابن ابوسفیان بود، از هیچ گونه فتنهگری، بدعتگذاری، تشویش، تبلیغات منفی و شایعهپراکنی علیه امام مضایقه نمیکرد. دشمن چنان برنامهریزی تبهکارانهای را از پیش تدارک دیده بود که بتواند اطرافیان امام را دچار تشویش و تردید کند و چه بلا و فلاکتی بالاتر از تردید به ولی زمان؟
دشمن فتنهانگیزی کرد و عدهای هم به سبب سادهلوحی، تردید، بیبصیرتی و عدهای هم با غرض مفتون شدند. این فتنهزدگیها فقط اطرافیان امام را در بر نگرفت بلکه شامل خواصی که شاخصترین آنها ابن عباس بود نیز شد. بیبصیرتی عوام و فتنهزدگی خواص نهتنها منجر به صلح امام شد، بلکه مسیر اسلام را از راه صحیح و سعادت منحرف نمود.
در عصر امام مجتبی(ع) حاکم غاصب معاویه و حکومت استبدادی حکومت شام است که به ظاهر آراسته و پیرو دیانت است و از آن سو نیز عدهای فریب ظاهر را خوردهاند و عدهای نیز با علم بر باطل بودن معاویه دنیای خود را قربانی آخرت نمودند. اگر هر یک از ائمه در شرایط امام حسن(ع) قرار میگرفت، آن چه را که امام مجتبی(ع) انجام داد، برمیگزید.
حال پس از 1400 سال شرایط به گونهای رقم خورده که حکومتی استبدادی با نام آمریکا که تقریباً در تمامی کشورهای اسلامی نفوذ کرده و درصدد است اسلام خود را که بنا بر فرمودة امام راحل، اسلام آمریکایی است، در ممالک مسلمان پیاده کند. همان گونه که معاویه کوفه را در زمان امام حسن به مذاکره و صلح دعوت کرد؛ همان گونه که مردم وقت را از سپاهش میترساند و مدعی بود که به دنبال جنگ و خونریزی نیست؛ همان گونه که به تبلیغات سوء و شایعهپراکنی علیه امام مجتبی میپرداخت؛ دقیقاً آمریکای امروز نیز دست به چنین اقداماتی علیه ایران در مجامع بینالمللی میزند و پروژة ایرانهراسی را در دستور کار قرار میدهد تا روحیة آهنین مردم ایران را تضعیف نماید.
رهبر بصیر و هوشیار ایران با تمام توان نقشههای دشمنِ دوستنمای اسلام و ایران را بر آب میکند. متأسفانه در این مسیر هستند عدهای از عوام سادهلوح یا خواصی که دانسته یا نادانسته آمریکا را دوست میپندارند و مذاکره را عامل پیشرفت بیان میکنند و غافل از آنند که آمریکا همان معاویة زمان امروز ماست و دوستی با دشمن دین و خدا و عدم اطاعت از ولی زمان جز شقاوت و بدبختی هیچچیز دیگری برای آنها در دنیا و آخرت به ارمغان نخواهد آورد.
رهبر انقلاب به کرات فرمودهاند: «عدهای در داخل کشور جملات آمریکا را تکرار میکنند و میگویند مگر مقابلة با آمریکا شوخی است، آن از جنگ نظامیشان، این از تحریمهایشان و فعالیتهای تبلیغی و سیاسیشان؛ در چنین شرایطی شرح حال مؤمن بدین سان است که میگوید ما تعجب نمیکنیم، زیرا خدا و رسولش به ما وعده داده بودند که اگر به توحید پایبند باشید، به خدا و رسولش پایبند باشید، دشمن خواهید داشت و به سراغ شما خواهند آمد». گفته بودند و حال آمدهاند. با این همه مصداق عینی و نقلی تصمیم با خود ماست که چگونه عمل کنیم.
به رسمیت شناختن مخالفین سوری از سوی کشورها بیانگر همراهی این دولتها در جنایات تروریستی علیه مردم سوریه است. این کشورها شریک جرم اعمال خشونتبار تروریستها هستند. اقدامات این گروه تروریستی، کشتار مردم بیدفاع و استفاده از سلاحهای شیمیایی در برابر ارتش سوریه توسط این گروه، با پروتکلهای الحاقی عهدنامههای چهارگانه ژنو (1988 ـ 1984) در تعارض است. متأسفانه عدم وجود مرجعی بینالمللی بیطرف و مؤثر در جهان که دارای ضمانت اجرای قدرتمند باشد، منجر به رشد گروههای تروریستی میشود. کشورهای شمال نیز با در نظر گرفتن منافع اقتصادی ـ سیاسی خود گام برمیدارند ولو منجر به بیثباتی کشورهای دیگر و کشتار مردم سرزمین دیگری شود. در قضیة سوریه، اگر سازمان ملل آن مرجع مورد احترام است و کشورها باید در برابر خواست آن تسلیم شوند، به چه دلیل میانجیگریهای فرستادة ویژه این سازمان در امور سوریه نادیده گرفته میشود و از طرحهای وی حمایت نمیشود؟
در عهدنامة چهارگانة ژنو در مواد 52 تا 56 به ترتیب وضعیت غیرنظامیان را معین کرده: طرفین متخاصم نباید به جمعیت و اموال غیرنظامیان، اماکن واموال فرهنگی و زیست محیطی و تأسیسات و استحکامات شهری آسیب برسانند که مخالفین دولت اسد به هیچیک از این موارد پایبند نبودهاند. با تمام این اوصاف، غرب و آمریکا و کشورهای تابع آنها دست به حمایت از این گروه تروریستی میزنند و اعتنایی به مسائل حقوقی بینالمللی ندارند. شورای امنیت سازمان ملل نیز به جای سرکوب شورشیان سکوت اختیار کرده و سه عضو دائم و ده عضو غیر دائم این شورا نیز در تجهیز مخالفین نقش بسزایی دارند. از سوی دیگر استفاده از تسلیحات شیمیایی از سوی مخالفین، تخطی از قواعد آمرة بینالمللی است و تمامی کشورها در کنوانسیون منع تولید، انبار، خرید و فروش، گسترش و استفادة تسلیحات شیمیایی عضو هستند؛ باید اقدامات تروریستی در سوریه را محکوم و به مقابله با آن بپردازند اما با شناسایی [32] مخالفین، این کنوانسیون را نقض کرده و مرتکب جنایات علیه جامعة بشری میشوند. جرایمی که نسبت به اقلیتهای دینی و مذهبی اعم از شیعه، سنی و مسیحی در سوریه در حال رخ دادن است چه توجیهی دارد که غرب و نوکران حلقه به گوش آنها بدون ملاحظه از آن تبعیت میکنند؟ هزاران آوارة سوری که مورد تجاوز و تعرض القاعدهها و النصرهها قرار میگیرند را چه کسی باید پاسخگو باشد؟ طرح اصلاحات قانون اساسی که در سوریه برگزار شد و مردم این کشور به آن رأی موافق دادند دموکراسی بود یا طرح شناسایی ائتلاف مخالفین و تجهیز آنها؟ چرا آمریکا، فرانسه و انگلیس، توان خود را برای حمایت از طرح اخضر ابراهیمی به جای کمک به معارضین به کار نمیگیرند؟ چرا شورای امنیت سازمان ملل که کشور عراق را در قطعنامة 458 مجبور به عضویت در یک معاهده نمود، اینبار مخالفین را از عواقب به کارگیری تسلیحات فاجعه بار شیمیایی نمیهراساند؟ این مردم سوریه نیستند که خواهان تغییر ساختار حکومت کشور خویش هستند بلکه غرب خواهان سرنگونی محور مقاومت است و برای نیل به این هدف هیچ اهمیتی برای جان مردمان بیگناه و رعایت قوانین بینالمللی قائل نیست.
فرارو، همسو با مواضع رسانههای غربی دربارة بشار اسد
به نظر میرسد که مواضع تارنمای فرارو در مسائل مربوط به درگیریهای سوریه، همراستا با رسانههای خارجی ضد دولتی سوریه است. این تارنما در کنار ارایة اخبار در مورد سوریه، به بازنشر اخباری از سوی رسانههای بیگانه که جایگاه اسد را رو به افول بیان کردهاند و وی را مبتلا به روانپریشی توصیف کردهاند میپردازد. این تارنما طی مصاحبههایی با اشخاص مختلف مدعی شده مواضع ایران در قبال سوریه تغییر کرده است. همچنین پس از سخنرانی دیروز اسد، با هرمیداس باوند (تحلیلگر مسائل خاورمیانه) مصاحبهای داشته که اظهار میکند طرح اسد دردی را درمان نمیکند و دیر اعلام شده و شاید اگر 9 ما قبل عنوان میشد امیدی به عملی شدن آن بود و در ادامه میافزاید با ادامة کمکها به مخالفین دولت سوریه، اسد سرنگون خواهد شد. مجدداً فرارو، یک روز پس از حضور اسد در دانشگاه دمشق و ارایة طرح برونرفت از بحران توسط اسد که میتواند نقطة عطفی در سرآغاز تحولات در سوریه باشد، خبری را با عنوان واکنشهای تند غرب علیه سخنان اسد منتشر کرده که در آن مواضع سران غربی را نسبت به سخنان اسد بیان داشته که این سخنان را محکوم کردهاند و در کنار هجمة مخالفتهای غرب، حمایت ایران از طرح اسد را در این خبر آورده است.
شاید بیان حمایت ایران از دولت سوریه و از آن سو بیان مخالفتهای سران غرب و آمریکا، با قصد نشان دادن ایران به عنوان تنها حامی مقاومت و اسد مطرح شده باشد. نکتة حائز اهمیت این است که فرارو قبل از کنفرانس رئیسجمهور سوریه به تبعیت از رسانههای خارجی پیشبینی کرده بود کهراسد در این کنفرانس طرحی را مطرح خواهد کرد که جایگاه خود را در عرصة قدرت حفظ کند و در صورتی با راهحل موسوم به «ژنو 2» موافقت میکند که اعتراضی به نامزدی وی برای انتخابات ریاست جمهوری سال 2014 با سایر نامزدها وجود نداشته باشد؛ در واقع اسد را شیفتة قدرت معرفی کرده بود که در این راستا برای ماندن دست به هر اقدامی میزند. باید توجه داشت که چرا فرارو با چنین عناوینی در اخبار خود به مسائل سوریه مینگرد و با لحنی کنایهآمیز مینویسد بشار اسد پس از حدود هفت ماه در انظار ظاهر شد و به ارایة طرح خود برای حل بحران سوریه پرداخت. این تارنما نسبت به سوریه و درگیریها در این کشور مواضعی مشابه غرب را دارد و دنبال میکند.
تحریمها علیه ایران، به بهانة فعالیت هستهای، تشدید این اقدام و ممانعت از ورود دارو به این کشور، خلاف قوانین آمرة بین المللی است. در واقع این عمل در تعارض با حقوق بشر است و کشورهای غربی که مدعی اقدامات بشردوستانه هستند دست به چنین جنایت بیرحمانهای زدند. آنها باید در برابر دهها هزار بیماری که نیاز مبرم به استفادة از دارو دارند پاسخگو باشند. گرچه خواستة پاسخگویی به دور از انتظار است و عملی نمیشود، اما ماهیت سیاسی شورای امنیت سازمان ملل را بیش از پیش هویدا میسازد. این رکن از سازمان ملل تبدیل به ابزاری شده تا اعضای دایمی آن، کشورهای مستقل و مقتدر را در معرض فشار قرار بدهند که در برابر خواستههای قلدرانة این اعضا، سر تعظیم فرود آورند. این قبیل تصمیمات این شورا و سکوت در برابر جنایات میانمار، غزه و مردم چچن و کشورگشاییهای آمریکا به بهانههای واهی در عرصة جهانی دیدگاهها را نسبت به این شورای نه حقوقی، بلکه سیاسی، تغییر خواهد داد. در آیندهای نه چندان دور، سایر کشورها نیز از ایران الگوگیری میکنند و خواستار اصلاحات در حوزة شورای امنیت خواهند شد. این همان چیزی است که غرب از آن واهمه دارد و به دنبال این است که افکار عمومی جهان را علیه ایران بشوراند. سالانه میلیاردها دلار را صرف تبلیغات ضد ایرانی و جنگ روانی علیه مردمان آزادهای میکند که تابع حق و عدالت و گفتمان ضد استبدادی هستند تا تابعیت بیچون و چرا از اربابان غربی.
اشک تمساح!
کشتار مسلحانة دانشآموزان در ایالت کنتیکت آمریکا، یکی دیگر از جرایم هولناکی است که طی این سالها در کشوری رخ میدهد که خود را حامی صلح و ناجی جامعة جهانی معرفی میکند اما از اصلاح ساختاری درون خود عاجز است و باید هر روز منتظر قربانی شدن شهروندانی از آمریکا بود که چوب سیاستهای غلط و جاهطلبانة کشور خویش را میخورند (هر چند در سرتاسر عالم هستی سیاستهای تجاوزکارانه این کشور، مردمان بیگناه اقشار مختلف بشری را مورد تعرض قرار میدهند و بیرحمانهترین برخوردها را نسبت به آنها روا میدارد اما گویی جز ایران کسی معترض این اقدامات، به معنای حقیقی نیست). آمریکایی که قانون اساسی خود را جزء مدونترین و با ثباتترین قانونهای اساسی دنیا میداند و به آن افتخار میکند، باید در برابر این افتخارات چند صد قربانی دیگر دهد تا شاید مسئولین این کشور را وادار به اقدامی عملی در جهت اصلاح قانون فدرال این سرزمین سازد؟ اشک و احساس همدردی با خانوادههای داغدار چه دردی را دوا میکند در حالی که منشا جنایت را خود این همدردان ظاهری ایجاد کردهاند؟ به راستی حقوق بشر چیست؟ ابزاری که در مواقع خاص توجیهکنندة منافع سیاسی ابرقدرتها باشد؟ یا بهانهای برای کشورگشایی و مداخله در امر داخلی کشورها که خلاف دکترین خود مونرو است؟ اگر سطحی هم بنگریم و وجدان و فطرت پاک بشری را در نظر بگیریم، به این موضوع پی میبریم که آمریکا در قانون اساسی خود حقوق بشر مردم خویش را رعایت نمیکند. یعنی دستگاه قانونگذاری این کشور، خود اجازة چنین اقداماتی را به جنایتکاران داده است. رئیس جمهور این کشور نیز حمل و کاربرد سلاح گرم را میراث این کشور میداند. البته جای تعجب نیست وقتی کشوری در اقصی نقاط جهان کشتار و نسلکشی به راه میاندازد، کاربرد اسلحه را به جای معرفی تمدن گذشته و مشاهیر خویش، جزء میراث خود بیان کند. این کودکان معصوم چه گناهی داشتند که باید تاوان تصمیمات اشتباهات کنگرة این کشور را بدهند؟ کنگرهای که در عوض پاسخگویی به مردم، منافع مالی خود را در نظر میگیرد تا رضایت کمپانیهای اسلحهسازی را جلب کند. برای هر شهروند آمریکایی شاید این موضوع جای سؤال داشته باشد که نفوذ لابیهای اسلحهسازی در کنگرة کشورش چه معنایی میتواند داشته باشد و این که آیا این عمل فساد محسوب نمیشود؟ چرا در کشوری که مدعی آزادی بیان است به خواست مردمش که خواهان جمعآوری اسلحه از سطح این کشور است، آن هم با این همه قربانی روزانه، توجهی نمیشود؟
از دید مقام مسئول آمریکایی، افتخار به قانونی اساسی که مدتها غیرقابل تغییرمانده است، ارزش این همه کشت و کشتار را دارد. چرا مقامات این کشور به فکر اصلاحات جامعة خویش نیستند ولی اصلاحات را دستآویزی میکنند تا در درون کشورها نفوذ کرده و حاکمیت کشورها را دوگانه کنند؟ به جریانات سیاسی کشورهای مختلف توصیه میکنم که به این نکته توجه کنند که آمریکا اصلاحات را برای خود تجویز نمیکند ولی آن را به احزاب کشورها تزریق میکند تا نفوذ خود را در حاکمیت داخلی کشورها گسترش دهد نه دلسوزی و پیشرفت را.
در آخر هم لازم میدانم تا یادآوری کنم شعار تغییری که رئیس جمهور این کشوردر آستانة انتخابات مطرح کرده بود، در کجا و در چه زمانی باید اعمال شود. توصیة این جانب به آقای اوباما این است که برای احترام به افکار عمومی و قربانیان، حداقل یک اعتراض سیاسی هم که شده به این قانون داشته باشد؛ چرا که این اعتراض هرچند سیاسی و فریبکارانه صورت میگیرد، اما بهتر از اشک تمساح ریختن است!
قرنها پیش که نظم جهانی به شکل امروز نبوده و کشورها به معنای جامعة امروز وجود نداشت و حتی قوانینی مبنی بر نظم حکومت و حاکمیت وجود نداشت دین اسلام به تدوین مقرراتی نسبت حقوق بیگانگان پرداخته و وظایفی را برای دو طرف ایجاد نموده که بشر امروز هنوز هم پس از گذشت 1400 سال در مقررات بینالمللی به این حد از کمال دست نیافته است. اگر سیاست خارجی در مفهوم امروز را با زمان پیامبر در نظر بگیریم متوجه میشویم که پیامبر در برخورد با اقوام و حکمرانان سرزمینهای همسایه بطور دیپلماتیک رفتار مینمودند و از جنگ خون ریزی خودداری میفرمودند. این عمل در سیرة نبوی و علوی به کرات دیده شده است. از جمله نامة پیامبر به پادشاه ایران مبنی بر دعوت اسلام، گماشتن مالک به عنوان حاکم مصر از سوی حضرت علی(ع) که به مالک سفارش میکنند که مساوات را نسبت به مسلمان و غیر مسلمان در آن سرزمین رعایت فرما، ماجرای ادعای مالکیت حضرت به سپر شخصی یهودی که خود محکوم میشوند و قانون جزیه و فدیه و هزاران مورد دیگر که بیانگر کمال دین الهی پیامبر هستند و متأسفانه عدم تفسیر خوب و تبلیغات سوء علیه اسلام و ضعف و عقب ماندگی و غفلت مسلمین و دنباله روی از سیاستهای غرب منجر به عدم استفاده از قوانین این دین در عرصة بینالملی گردیده است. اما نبود واقعیت موجب از بین رفتن حقیقت نمیشود. اسلام همة نژاد مردم را برابر میداند که این امر در اصول منشور سازمان ملل در سال 1946 گنجانده شده است. اسلام حقوق جنگ را تدوین نموده و به رفتار انسانی با اسرا، پرهیز از جنگ و مذاکره میان طرفین و عدم آسیبرسانی به زنان و کودکان و سالخورگان تأکید میکند که بخشی از این قوانین در کنوانسیونهای ژنو نسبت به حقوق غیر نظامیان در زمان جنگ و اساسنامة کمیتة بینالمللی صلیب سرخ و راهحلهای رفع خصومت در فصل هفتم منشور سازمان ملل آورده شده است. اسلام کشورگشایی و تجاوز را محکوم میکندو امروز شورای امنیت وظیفة این کار را بر عهده دارد. اسلام جامعة جهانی را امت واحده معرفی میکند و امروز بشریت در آرزوی این امر است. در اسلام فرستادگان سایر ممالک بعنوان نمایندگان آن سرزمین محسوب و مصون از تعرض بودند و حقوق دیپلماتیک کنونی این حق را برای سفرای سایر کشورها قائل هستند و در قضیة اهانت فرستادة مسیلمة کذاب به پیامبر و اسلام، ایشان میفرمایند اگر نماینده مصون از تعرض نبود دستور میدادم اعدامت کنند. در اسلام وفای به عهد توصیه شده و در جامعة جهانی امروز حقوق معاهدات تصویب گردیده ست.علاوه بر تمام این تشابههات قوانین اسلامی در جایگاهی رفیعتر از حقوق بینالملل قرار دارد زیرا اخلاق را در دستور کار میگذارد و وجدان پاک بشری را ناظر بر رفتار جوامع انسانی نسبت به یکدیگر معرفی میکند اما جوامع و کشورهای امروزی نفع شخصی را دنبال میکنند و با وجود افزایش تعداد سازمانها و نهادهای بینالمللی هنوز هم کشورها نتوانستهاند در برخورد با یکدیگر انصاف و وفای به عهد را مد نظر داشته باشند. از اینرو کشورها فقط با عمل به دستورات اسلامی و الگوگیری از رهنمودهای قرآن میتوانند روابط صحیح دیپلماتیکی و جهانی عاری از خشونت داشته باشند.
به رسمیت شناختن مخالفین سوری از سوی کشورها بیانگر همراهی این دولتها در جنایات تروریستی علیه مردم سوریه است و این کشورها شریک جرم اعمال خشوتبار تروریستها هستند. اقدامات این گروه تروریستی و کشتار مردم بیدفاع و استفاده از سلاحهای شیمیایی در برابر ارتش سوریه توسط این گروه با پروتکلهای الحاقی عهدنامههای چهارگانه ژنو (1988-1984) در تعارض است. متأسفانه عدم وجود مرجعی بینالمللی بیطرف و موثر در جهان که دارای ضمانت اجرای قدرتمند باشد منجر به رشد گروههای تروریستی میشود و کشورهای شمال نیز با در نظر گرفتن منافع اقتصادی- سیاسی خود گام برمیدارند ولو منجر به بیثباتی کشورهای دیگر و کشتار مردم سرزمین دیگری گردد. در قضیه سوریه اگر سازمان ملل آن مرجع مورد احترام است و کشورها میبایست در برابر خواست آن تسلیم گردند به چه دلیل میانجیگریهای فرستادة ویژه این سازمان در امور سوریه نادیده گرفته میشود و از طرحهای وی حمایت نمیشود. در عهدنامة چهارگانه ژنو در مواد 52 تا 56 به ترتیب وضعیت غیرنظامیان را معین کرده که طرفین متخاصم نباید به جمعیت و اموال غیرنظامیان، اماکن واموال فرهنگی و زیست محیطی و تاسیسات و استحکامات شهری آسیب برسانند که مخالفین دولت اسد به هیچیک از موارد فوق پایبند نبودهاند و نکتة تأمل براگیز این است که با تمام این اوصاف غرب و آمریکا و کشورهای تابع آنها دست به حمایت از این گروه تروریستی میزنند و اعتنایی به مسائل حقوقی بینالمللی ندارند و شورای امنیت سازمان ملل نیز به جای سرکوب شورشیان سکوت اختیار کرده و 3 عضو دائم و 10 عضو غیر دائم این شورا نیز در تجهیز مخالفین نقش بسزایی دارند. از سوی دیگر استفاده از تسلیحات شیمیایی از سوی مخالفین تخطی از قواعد آمرة بینالمللی است و تمامی کشورها در کنوانسیون منع تولید، انبار، خرید و فروش، گسترش و استفادة تسلیحات شیمیایی عضو هستند و باید اقدامات تروریستی در سوریه را محکوم و به مقابله با آن بپردازند اما با شناسایی مخالفین این کنوانسیون را نقض کرده و مرتکب جنایات علیه جامعة بشری میشوند. جرائمی که نسبت به اقلیتهای دینی و مذهبی اعم از شیعه و سنی و مسیحی در سوریه در حال رخ دادن است چه توجیهی دارد که غرب و نوکران حلقه به گوش آنها بدون ملاحظه از آن تبعیت میکنند. هزاران آوارة سوری که مورد تجاوز و تعرض القاعدهها و النصرهها قرار میگیرند را چه کسی باید پاسخگو باشد. طرح اصلاحات قانون اساسی که در سوریه برگزار شد و مردم این کشور به آن رای موافق دادند دموکراسی بود یا طرح شناسایی ائتلاف مخالفین و تجهیز آنها! چرا آمریکا و فرانسه و انگلیس توان خود را برای حمایت از طرح اخضر ابراهیمی به جای کمک به معارضین بکار نمیگیرند. چرا شورای امنیت سازمان ملل که کشور عراق را در قطعنامة؟؟؟ مجبور به عضویت در یک معاهده نمود اینبار مخالفین را از عواقب بکارگیری تسلیحات فاجعه بار شیمیایی نمیهراساند. میتوان چنین نتیجهگیری نمود که این مردم سوریه نیستند که خواهان تغییر ساختار حکومت کشور خویش هستند بلکه غرب خواهان سرنگونی محور مقاومت است و برای نیل به این هدف هیچ اهمیتی برای جان مردمان بیگناه و رعایت قوانین بینالمللی قائل نیست.
تحریمها علیه ایران به بهانهی فعالیت هستهای و تشدید این اقدام و ممانعت از ورود دارو به این کشور خلاف قوانین آمرهی بینالمللی است. در واقع این عمل در تعارض با حقوق بشر است و کشورهای غربی که مدعی اقدامات بشر دوستانه هستند دست به چنین جنایت بیرحمانهای زدند و در برابر دهها هزار بیماری که نیاز مبرم به استفادهی از این داروها دارند باید پاسخگو باشند. گرچه خواستهی پاسخگویی به دور از انتظار است و عملی نمیشود اما ماهیت سیاسی شورای امنیت سازمان ملل را بیش از پیش هویدا میسازد و اینکه این رکن از سازمان ملل تبدیل به ابزاری شده تا اعضا دائمی آن، کشورهای مستقل و مقتدر را در معرض فشار قرار بدهند که در برابر خواستههای قلدرانهی این اعضا سر تعظیم فرود آورند. باید اذعان داشت که این قبیل تصمیمات این شورا و سکوت در برابر جنایات علیه بشری در میانمار و غزه و مردم چچن و کشورگشاییهای آمریکا به بهانههای واهی و دهها مورد دیگر در عرصهی جهانی دیدگاهها را نسبت به این شورای نه حقوقی بلکه سیاسی تغییر خواهد داد و در آیندهای نه چندان دور سایر کشورها نیز از ایران الگوگیری میکنند و خواستار اصلاحات در حوزهی شورای امنیت خواهند شد که این همان چیزی است که غرب از آن واهمه دارد و به دنبال این است که افکار عمومی جهان را علیه ایران بشوراند و سالانه میلیاردها دلار را صرف تبلیغات ضد ایرانی و جنگ روانی علیه مردمان آزادهای میکند که تابع حق و عدالت و گفتمان ضد استبدادی هستند تا تابعیت بی چون چرا از اربابان غربی. امروز شورای امنیت به جای انجام وظایف ذاتی خود به یک نظام سلطه تبدیل شده و اعضای این شورا در صدد گسترش سلطه طلبی خود هستند. این کشورها به دنبال همراه کردن جامعة جهانی با خود هستند و در صورت عدم همراهی کشوری با آنها به تبلیغات سوء علیه آن کشور میپردازند. آزادی بیان برای این اعضا جایگاهی ندارد و با امتیازی به نام حق وتو که به هیچ وجه وجاهت قانونی ندارد تصمیمات منتقدین خود را بیاثر کرده و یا با دروغ و افترا سعی در منزوی کردن این کشور میکنند.
با بررسی معیارهای جهانی حقوقبشر مندرج در منشور سازمان ملل متحد(1945)، اعلامیهی جهانی حقوق بشر(1948)، كنوانسیون حقوق كودك(1989) و سایر اسناد مربوطه كه اصول پذیرفته شدهی بینالمللی میباشند، میتوان ادعا كرد كه چنانچه تحریمهای اقتصادی منجر به رنج و مشقت انسانها گردند این تحریمها توجیهی از منظر حقوق بینالملل ندارند. ظهور اندیشههای بشردوستانه و توجه به حقوق اساسی بشر مبتنی بر كرامت، شخصیت و ارزشهای عالی انسانی باید زمینهای برای جلوگیری از ورود صدمه عمومی به مردم بیگناه و قربانی كردن آنها به منظور اهداف و اغراض سیاسی از طرف دولتها باشد. در مورد مشروعیت تحریمها یک نکته حائز اهمیت است که این اقدامات باید براساس معیارهای اخلاقی، مشروع و معتبر مبتنی باشند و خود منجر به نقض حقوق ارزشمند بشر نگردند و کشورها به دلیل سوءاستفاده از قدرت یا خصومت با یکدیگر دست به چنین تصمیماتی نزنند. متأسفانه در عرصة تحریمها آمریکا سیاستهای خود را دخیل نموده و از آن بعنوان اهرم فشار در قبال دولتها استفاده میکند. بعنوان مثال کشوری چون ایران را در نظر میگیریم که بنابر اغراض سیاسی دول غربی و آمریکا تحریم گردیده است؛ سوال اینجاست که آیا در مواردی که دادگاههای داخلی آمریکا بطور یکجانبه ایران را تحریم کردهاند این تحریمها باید به گونهای باشد که سایر کشورها را ملزم به تبعیت از ایالات متحده کند؟ آیا این اقدام مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر که آمریکا برای آنها تصمیمگیری کرده و خواهان دنباله روی از واشنگتن است نمیشود؟ به راستی کشورها قدرت استقلال ندارند که هر آنچه واشنگتن دیکته کند را اعمال میکنند. این مورد مجزای از تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل است پس چرا اطاعت محض و بی چون و چرا را در دستور کار قرار میدهند. به دولت مردان این سرزمینها عرض میکنم آیا این ذلت نیست؟ آیا این وابستگی نیست؟ یعنی اگر آمریکا حمایت خود را از این کشورها سلب کند توان ادارة کشور خود را ندارند که این گونه کورکورانه دنباله رو مقاصد استکباری ایالات متحده هستند. رهبر ایران به کرّات وابستگی اتحادیة اروپا به آمریکا را گوشزد نمودهاند و از آن بعنوان ضعف سیاستمداران این قاره تعبیر کردهاند اما گویی روح آنها تسخیر شدة آمریکاست. این وابستگی آنقدر عمیق گردیده که آمریکا حتی در تصمیمات داخلی این شورا دخالت میکند و آنها چارهای جز اجرای آن ندارند؛ آیا اقتدار آنها خدشهدار نشدهاست؟
نکتهی دیگر که غرب و آمریکا از ایران میخواهند انجام دهد و از منظر حقوق بینالملل فاقد مشروعیت است پیوستن ایران به پروتکل الحاقی منع گسترش سلاحهای هستهایست اما این خواست آنها در تعارض با کنوانسیون حقوق معاهدات وین (1969) است زیرا در این کنوانسیون قید گردیده که هیچ کشوری را نمیتوان مجبور یا تحت فشار قرار داد (تحریمها علیه برنامة هستهای ایران) تا به عضویت یک معاهدة بینالمللی درآید. در واقع میبایست چنین نتیجهگیری کرد که غرب ناقض حقوق بین الملل است نه جمهوری اسلامی ایران که در صدد احیای حق قانونی و مشروع خویش است.
تیشه به ریشه
غروب عاشورا دلگیر است. اما عاشورایی را دیدیم که دلگیرتر از همیشه بود. احساس غربتی داشتیم از جنس شرمندگی به امام غریبمان حسین (ع). حرمتش را شکسته بودند. انتظار دست علمگیر سقای کربلا را داشتیم تا به دمی انتقام گیرد از نامردمان زمانه. انتظار داشتیم تا زمین ببلعد آن جماعت را و سوت و کف کشان را. نامردمانی که در تاریخ مشابهشان را زیاد دیده بودیم و باز هم خواهیم دید...
نامردمان نمیدانستند که تیشه به ریشة خود میزنند. نمیدانستند در چنگال «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ» اسیر خواهند شد. بله... نامردمان که میخواستند نور خدا را خاموش کنند، فهمیدند که خدا کامل کنندة نور خویش است و چه کسی بهتر از حسین (ع) نور خدا را کامل میکند؟ باز هم حسین (ع) به فریادمان رسید. وسیلهای شدند برای امتحان الهی؛ امتحانی که شاید اتمام حجت خدا بود. اتمامی حجتی برای ولیّ داشتن....
«خدايا! مرا بگير و بدتر از من به اينها بده!». این جمله وصف حال علی (ع) بود از جفای کوفیان و چقدر نزدیک بود ما اهل کوفه شویم... اما نشدیم. مردم از اهانت به پسر پیامبر آتش گرفته بودند و آتششان دامن فتنه را گرفت. نامردمان بدانند که اگر برای رفتن به دوزخ شتاب دارند، بار دیگر با مقدساتمان بازی کنند؛ سالروز حماسة 9 دی بر یزیدیان زمان تسلیت...