اشک تمساح!
کشتار مسلحانة دانشآموزان در ایالت کنتیکت آمریکا، یکی دیگر از جرایم هولناکی است که طی این سالها در کشوری رخ میدهد که خود را حامی صلح و ناجی جامعة جهانی معرفی میکند اما از اصلاح ساختاری درون خود عاجز است و باید هر روز منتظر قربانی شدن شهروندانی از آمریکا بود که چوب سیاستهای غلط و جاهطلبانة کشور خویش را میخورند (هر چند در سرتاسر عالم هستی سیاستهای تجاوزکارانه این کشور، مردمان بیگناه اقشار مختلف بشری را مورد تعرض قرار میدهند و بیرحمانهترین برخوردها را نسبت به آنها روا میدارد اما گویی جز ایران کسی معترض این اقدامات، به معنای حقیقی نیست). آمریکایی که قانون اساسی خود را جزء مدونترین و با ثباتترین قانونهای اساسی دنیا میداند و به آن افتخار میکند، باید در برابر این افتخارات چند صد قربانی دیگر دهد تا شاید مسئولین این کشور را وادار به اقدامی عملی در جهت اصلاح قانون فدرال این سرزمین سازد؟ اشک و احساس همدردی با خانوادههای داغدار چه دردی را دوا میکند در حالی که منشا جنایت را خود این همدردان ظاهری ایجاد کردهاند؟ به راستی حقوق بشر چیست؟ ابزاری که در مواقع خاص توجیهکنندة منافع سیاسی ابرقدرتها باشد؟ یا بهانهای برای کشورگشایی و مداخله در امر داخلی کشورها که خلاف دکترین خود مونرو است؟ اگر سطحی هم بنگریم و وجدان و فطرت پاک بشری را در نظر بگیریم، به این موضوع پی میبریم که آمریکا در قانون اساسی خود حقوق بشر مردم خویش را رعایت نمیکند. یعنی دستگاه قانونگذاری این کشور، خود اجازة چنین اقداماتی را به جنایتکاران داده است. رئیس جمهور این کشور نیز حمل و کاربرد سلاح گرم را میراث این کشور میداند. البته جای تعجب نیست وقتی کشوری در اقصی نقاط جهان کشتار و نسلکشی به راه میاندازد، کاربرد اسلحه را به جای معرفی تمدن گذشته و مشاهیر خویش، جزء میراث خود بیان کند. این کودکان معصوم چه گناهی داشتند که باید تاوان تصمیمات اشتباهات کنگرة این کشور را بدهند؟ کنگرهای که در عوض پاسخگویی به مردم، منافع مالی خود را در نظر میگیرد تا رضایت کمپانیهای اسلحهسازی را جلب کند. برای هر شهروند آمریکایی شاید این موضوع جای سؤال داشته باشد که نفوذ لابیهای اسلحهسازی در کنگرة کشورش چه معنایی میتواند داشته باشد و این که آیا این عمل فساد محسوب نمیشود؟ چرا در کشوری که مدعی آزادی بیان است به خواست مردمش که خواهان جمعآوری اسلحه از سطح این کشور است، آن هم با این همه قربانی روزانه، توجهی نمیشود؟
از دید مقام مسئول آمریکایی، افتخار به قانونی اساسی که مدتها غیرقابل تغییرمانده است، ارزش این همه کشت و کشتار را دارد. چرا مقامات این کشور به فکر اصلاحات جامعة خویش نیستند ولی اصلاحات را دستآویزی میکنند تا در درون کشورها نفوذ کرده و حاکمیت کشورها را دوگانه کنند؟ به جریانات سیاسی کشورهای مختلف توصیه میکنم که به این نکته توجه کنند که آمریکا اصلاحات را برای خود تجویز نمیکند ولی آن را به احزاب کشورها تزریق میکند تا نفوذ خود را در حاکمیت داخلی کشورها گسترش دهد نه دلسوزی و پیشرفت را.
در آخر هم لازم میدانم تا یادآوری کنم شعار تغییری که رئیس جمهور این کشوردر آستانة انتخابات مطرح کرده بود، در کجا و در چه زمانی باید اعمال شود. توصیة این جانب به آقای اوباما این است که برای احترام به افکار عمومی و قربانیان، حداقل یک اعتراض سیاسی هم که شده به این قانون داشته باشد؛ چرا که این اعتراض هرچند سیاسی و فریبکارانه صورت میگیرد، اما بهتر از اشک تمساح ریختن است!
قرنها پیش که نظم جهانی به شکل امروز نبوده و کشورها به معنای جامعة امروز وجود نداشت و حتی قوانینی مبنی بر نظم حکومت و حاکمیت وجود نداشت دین اسلام به تدوین مقرراتی نسبت حقوق بیگانگان پرداخته و وظایفی را برای دو طرف ایجاد نموده که بشر امروز هنوز هم پس از گذشت 1400 سال در مقررات بینالمللی به این حد از کمال دست نیافته است. اگر سیاست خارجی در مفهوم امروز را با زمان پیامبر در نظر بگیریم متوجه میشویم که پیامبر در برخورد با اقوام و حکمرانان سرزمینهای همسایه بطور دیپلماتیک رفتار مینمودند و از جنگ خون ریزی خودداری میفرمودند. این عمل در سیرة نبوی و علوی به کرات دیده شده است. از جمله نامة پیامبر به پادشاه ایران مبنی بر دعوت اسلام، گماشتن مالک به عنوان حاکم مصر از سوی حضرت علی(ع) که به مالک سفارش میکنند که مساوات را نسبت به مسلمان و غیر مسلمان در آن سرزمین رعایت فرما، ماجرای ادعای مالکیت حضرت به سپر شخصی یهودی که خود محکوم میشوند و قانون جزیه و فدیه و هزاران مورد دیگر که بیانگر کمال دین الهی پیامبر هستند و متأسفانه عدم تفسیر خوب و تبلیغات سوء علیه اسلام و ضعف و عقب ماندگی و غفلت مسلمین و دنباله روی از سیاستهای غرب منجر به عدم استفاده از قوانین این دین در عرصة بینالملی گردیده است. اما نبود واقعیت موجب از بین رفتن حقیقت نمیشود. اسلام همة نژاد مردم را برابر میداند که این امر در اصول منشور سازمان ملل در سال 1946 گنجانده شده است. اسلام حقوق جنگ را تدوین نموده و به رفتار انسانی با اسرا، پرهیز از جنگ و مذاکره میان طرفین و عدم آسیبرسانی به زنان و کودکان و سالخورگان تأکید میکند که بخشی از این قوانین در کنوانسیونهای ژنو نسبت به حقوق غیر نظامیان در زمان جنگ و اساسنامة کمیتة بینالمللی صلیب سرخ و راهحلهای رفع خصومت در فصل هفتم منشور سازمان ملل آورده شده است. اسلام کشورگشایی و تجاوز را محکوم میکندو امروز شورای امنیت وظیفة این کار را بر عهده دارد. اسلام جامعة جهانی را امت واحده معرفی میکند و امروز بشریت در آرزوی این امر است. در اسلام فرستادگان سایر ممالک بعنوان نمایندگان آن سرزمین محسوب و مصون از تعرض بودند و حقوق دیپلماتیک کنونی این حق را برای سفرای سایر کشورها قائل هستند و در قضیة اهانت فرستادة مسیلمة کذاب به پیامبر و اسلام، ایشان میفرمایند اگر نماینده مصون از تعرض نبود دستور میدادم اعدامت کنند. در اسلام وفای به عهد توصیه شده و در جامعة جهانی امروز حقوق معاهدات تصویب گردیده ست.علاوه بر تمام این تشابههات قوانین اسلامی در جایگاهی رفیعتر از حقوق بینالملل قرار دارد زیرا اخلاق را در دستور کار میگذارد و وجدان پاک بشری را ناظر بر رفتار جوامع انسانی نسبت به یکدیگر معرفی میکند اما جوامع و کشورهای امروزی نفع شخصی را دنبال میکنند و با وجود افزایش تعداد سازمانها و نهادهای بینالمللی هنوز هم کشورها نتوانستهاند در برخورد با یکدیگر انصاف و وفای به عهد را مد نظر داشته باشند. از اینرو کشورها فقط با عمل به دستورات اسلامی و الگوگیری از رهنمودهای قرآن میتوانند روابط صحیح دیپلماتیکی و جهانی عاری از خشونت داشته باشند.
به رسمیت شناختن مخالفین سوری از سوی کشورها بیانگر همراهی این دولتها در جنایات تروریستی علیه مردم سوریه است و این کشورها شریک جرم اعمال خشوتبار تروریستها هستند. اقدامات این گروه تروریستی و کشتار مردم بیدفاع و استفاده از سلاحهای شیمیایی در برابر ارتش سوریه توسط این گروه با پروتکلهای الحاقی عهدنامههای چهارگانه ژنو (1988-1984) در تعارض است. متأسفانه عدم وجود مرجعی بینالمللی بیطرف و موثر در جهان که دارای ضمانت اجرای قدرتمند باشد منجر به رشد گروههای تروریستی میشود و کشورهای شمال نیز با در نظر گرفتن منافع اقتصادی- سیاسی خود گام برمیدارند ولو منجر به بیثباتی کشورهای دیگر و کشتار مردم سرزمین دیگری گردد. در قضیه سوریه اگر سازمان ملل آن مرجع مورد احترام است و کشورها میبایست در برابر خواست آن تسلیم گردند به چه دلیل میانجیگریهای فرستادة ویژه این سازمان در امور سوریه نادیده گرفته میشود و از طرحهای وی حمایت نمیشود. در عهدنامة چهارگانه ژنو در مواد 52 تا 56 به ترتیب وضعیت غیرنظامیان را معین کرده که طرفین متخاصم نباید به جمعیت و اموال غیرنظامیان، اماکن واموال فرهنگی و زیست محیطی و تاسیسات و استحکامات شهری آسیب برسانند که مخالفین دولت اسد به هیچیک از موارد فوق پایبند نبودهاند و نکتة تأمل براگیز این است که با تمام این اوصاف غرب و آمریکا و کشورهای تابع آنها دست به حمایت از این گروه تروریستی میزنند و اعتنایی به مسائل حقوقی بینالمللی ندارند و شورای امنیت سازمان ملل نیز به جای سرکوب شورشیان سکوت اختیار کرده و 3 عضو دائم و 10 عضو غیر دائم این شورا نیز در تجهیز مخالفین نقش بسزایی دارند. از سوی دیگر استفاده از تسلیحات شیمیایی از سوی مخالفین تخطی از قواعد آمرة بینالمللی است و تمامی کشورها در کنوانسیون منع تولید، انبار، خرید و فروش، گسترش و استفادة تسلیحات شیمیایی عضو هستند و باید اقدامات تروریستی در سوریه را محکوم و به مقابله با آن بپردازند اما با شناسایی مخالفین این کنوانسیون را نقض کرده و مرتکب جنایات علیه جامعة بشری میشوند. جرائمی که نسبت به اقلیتهای دینی و مذهبی اعم از شیعه و سنی و مسیحی در سوریه در حال رخ دادن است چه توجیهی دارد که غرب و نوکران حلقه به گوش آنها بدون ملاحظه از آن تبعیت میکنند. هزاران آوارة سوری که مورد تجاوز و تعرض القاعدهها و النصرهها قرار میگیرند را چه کسی باید پاسخگو باشد. طرح اصلاحات قانون اساسی که در سوریه برگزار شد و مردم این کشور به آن رای موافق دادند دموکراسی بود یا طرح شناسایی ائتلاف مخالفین و تجهیز آنها! چرا آمریکا و فرانسه و انگلیس توان خود را برای حمایت از طرح اخضر ابراهیمی به جای کمک به معارضین بکار نمیگیرند. چرا شورای امنیت سازمان ملل که کشور عراق را در قطعنامة؟؟؟ مجبور به عضویت در یک معاهده نمود اینبار مخالفین را از عواقب بکارگیری تسلیحات فاجعه بار شیمیایی نمیهراساند. میتوان چنین نتیجهگیری نمود که این مردم سوریه نیستند که خواهان تغییر ساختار حکومت کشور خویش هستند بلکه غرب خواهان سرنگونی محور مقاومت است و برای نیل به این هدف هیچ اهمیتی برای جان مردمان بیگناه و رعایت قوانین بینالمللی قائل نیست.
تحریمها علیه ایران به بهانهی فعالیت هستهای و تشدید این اقدام و ممانعت از ورود دارو به این کشور خلاف قوانین آمرهی بینالمللی است. در واقع این عمل در تعارض با حقوق بشر است و کشورهای غربی که مدعی اقدامات بشر دوستانه هستند دست به چنین جنایت بیرحمانهای زدند و در برابر دهها هزار بیماری که نیاز مبرم به استفادهی از این داروها دارند باید پاسخگو باشند. گرچه خواستهی پاسخگویی به دور از انتظار است و عملی نمیشود اما ماهیت سیاسی شورای امنیت سازمان ملل را بیش از پیش هویدا میسازد و اینکه این رکن از سازمان ملل تبدیل به ابزاری شده تا اعضا دائمی آن، کشورهای مستقل و مقتدر را در معرض فشار قرار بدهند که در برابر خواستههای قلدرانهی این اعضا سر تعظیم فرود آورند. باید اذعان داشت که این قبیل تصمیمات این شورا و سکوت در برابر جنایات علیه بشری در میانمار و غزه و مردم چچن و کشورگشاییهای آمریکا به بهانههای واهی و دهها مورد دیگر در عرصهی جهانی دیدگاهها را نسبت به این شورای نه حقوقی بلکه سیاسی تغییر خواهد داد و در آیندهای نه چندان دور سایر کشورها نیز از ایران الگوگیری میکنند و خواستار اصلاحات در حوزهی شورای امنیت خواهند شد که این همان چیزی است که غرب از آن واهمه دارد و به دنبال این است که افکار عمومی جهان را علیه ایران بشوراند و سالانه میلیاردها دلار را صرف تبلیغات ضد ایرانی و جنگ روانی علیه مردمان آزادهای میکند که تابع حق و عدالت و گفتمان ضد استبدادی هستند تا تابعیت بی چون چرا از اربابان غربی. امروز شورای امنیت به جای انجام وظایف ذاتی خود به یک نظام سلطه تبدیل شده و اعضای این شورا در صدد گسترش سلطه طلبی خود هستند. این کشورها به دنبال همراه کردن جامعة جهانی با خود هستند و در صورت عدم همراهی کشوری با آنها به تبلیغات سوء علیه آن کشور میپردازند. آزادی بیان برای این اعضا جایگاهی ندارد و با امتیازی به نام حق وتو که به هیچ وجه وجاهت قانونی ندارد تصمیمات منتقدین خود را بیاثر کرده و یا با دروغ و افترا سعی در منزوی کردن این کشور میکنند.
با بررسی معیارهای جهانی حقوقبشر مندرج در منشور سازمان ملل متحد(1945)، اعلامیهی جهانی حقوق بشر(1948)، كنوانسیون حقوق كودك(1989) و سایر اسناد مربوطه كه اصول پذیرفته شدهی بینالمللی میباشند، میتوان ادعا كرد كه چنانچه تحریمهای اقتصادی منجر به رنج و مشقت انسانها گردند این تحریمها توجیهی از منظر حقوق بینالملل ندارند. ظهور اندیشههای بشردوستانه و توجه به حقوق اساسی بشر مبتنی بر كرامت، شخصیت و ارزشهای عالی انسانی باید زمینهای برای جلوگیری از ورود صدمه عمومی به مردم بیگناه و قربانی كردن آنها به منظور اهداف و اغراض سیاسی از طرف دولتها باشد. در مورد مشروعیت تحریمها یک نکته حائز اهمیت است که این اقدامات باید براساس معیارهای اخلاقی، مشروع و معتبر مبتنی باشند و خود منجر به نقض حقوق ارزشمند بشر نگردند و کشورها به دلیل سوءاستفاده از قدرت یا خصومت با یکدیگر دست به چنین تصمیماتی نزنند. متأسفانه در عرصة تحریمها آمریکا سیاستهای خود را دخیل نموده و از آن بعنوان اهرم فشار در قبال دولتها استفاده میکند. بعنوان مثال کشوری چون ایران را در نظر میگیریم که بنابر اغراض سیاسی دول غربی و آمریکا تحریم گردیده است؛ سوال اینجاست که آیا در مواردی که دادگاههای داخلی آمریکا بطور یکجانبه ایران را تحریم کردهاند این تحریمها باید به گونهای باشد که سایر کشورها را ملزم به تبعیت از ایالات متحده کند؟ آیا این اقدام مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر که آمریکا برای آنها تصمیمگیری کرده و خواهان دنباله روی از واشنگتن است نمیشود؟ به راستی کشورها قدرت استقلال ندارند که هر آنچه واشنگتن دیکته کند را اعمال میکنند. این مورد مجزای از تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل است پس چرا اطاعت محض و بی چون و چرا را در دستور کار قرار میدهند. به دولت مردان این سرزمینها عرض میکنم آیا این ذلت نیست؟ آیا این وابستگی نیست؟ یعنی اگر آمریکا حمایت خود را از این کشورها سلب کند توان ادارة کشور خود را ندارند که این گونه کورکورانه دنباله رو مقاصد استکباری ایالات متحده هستند. رهبر ایران به کرّات وابستگی اتحادیة اروپا به آمریکا را گوشزد نمودهاند و از آن بعنوان ضعف سیاستمداران این قاره تعبیر کردهاند اما گویی روح آنها تسخیر شدة آمریکاست. این وابستگی آنقدر عمیق گردیده که آمریکا حتی در تصمیمات داخلی این شورا دخالت میکند و آنها چارهای جز اجرای آن ندارند؛ آیا اقتدار آنها خدشهدار نشدهاست؟
نکتهی دیگر که غرب و آمریکا از ایران میخواهند انجام دهد و از منظر حقوق بینالملل فاقد مشروعیت است پیوستن ایران به پروتکل الحاقی منع گسترش سلاحهای هستهایست اما این خواست آنها در تعارض با کنوانسیون حقوق معاهدات وین (1969) است زیرا در این کنوانسیون قید گردیده که هیچ کشوری را نمیتوان مجبور یا تحت فشار قرار داد (تحریمها علیه برنامة هستهای ایران) تا به عضویت یک معاهدة بینالمللی درآید. در واقع میبایست چنین نتیجهگیری کرد که غرب ناقض حقوق بین الملل است نه جمهوری اسلامی ایران که در صدد احیای حق قانونی و مشروع خویش است.
تیشه به ریشه
غروب عاشورا دلگیر است. اما عاشورایی را دیدیم که دلگیرتر از همیشه بود. احساس غربتی داشتیم از جنس شرمندگی به امام غریبمان حسین (ع). حرمتش را شکسته بودند. انتظار دست علمگیر سقای کربلا را داشتیم تا به دمی انتقام گیرد از نامردمان زمانه. انتظار داشتیم تا زمین ببلعد آن جماعت را و سوت و کف کشان را. نامردمانی که در تاریخ مشابهشان را زیاد دیده بودیم و باز هم خواهیم دید...
نامردمان نمیدانستند که تیشه به ریشة خود میزنند. نمیدانستند در چنگال «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ» اسیر خواهند شد. بله... نامردمان که میخواستند نور خدا را خاموش کنند، فهمیدند که خدا کامل کنندة نور خویش است و چه کسی بهتر از حسین (ع) نور خدا را کامل میکند؟ باز هم حسین (ع) به فریادمان رسید. وسیلهای شدند برای امتحان الهی؛ امتحانی که شاید اتمام حجت خدا بود. اتمامی حجتی برای ولیّ داشتن....
«خدايا! مرا بگير و بدتر از من به اينها بده!». این جمله وصف حال علی (ع) بود از جفای کوفیان و چقدر نزدیک بود ما اهل کوفه شویم... اما نشدیم. مردم از اهانت به پسر پیامبر آتش گرفته بودند و آتششان دامن فتنه را گرفت. نامردمان بدانند که اگر برای رفتن به دوزخ شتاب دارند، بار دیگر با مقدساتمان بازی کنند؛ سالروز حماسة 9 دی بر یزیدیان زمان تسلیت...